صادق عليهالسلام از خانه به مسجد رفت و گريه شديدى در روضه منوّره جد بزرگوار خود نمود و بيرون آمد تا آنكه رسيد به محمل عبداللّه محض . خواست با عبداللّه صحبتى دارد ، يكى از گماشتگان منصور به طريق شدّت و سختى مانع گرديد ، و جسارت به آن جناب كرد كه از كنار محمل به كنارى رو . آن جناب فرمودند : دور شو خداوند شرّ تو و سائرين را كفايت فرمايد .
پس آن مرد ديو سيرتِ پست فطرتِ بد عاقبت ، هنوز از بقيع نگذشته شترى لگدى بر وى زد كه استخوان اسفل او شكست و به هاويه مأوى گرفت .
و حضرت صادق عليهالسلام از شدّت آن بليّه عظمى كه از براى سادات ديد بيست شب تب شديدى فرمود ، و رنجش عظيمى يافت كه بيم هلاكت از آن حضرت داشتند ۱ .
در شرح تعليقه حضرت صادق عليهالسلام براى عبداللّه محض و سادات ديگر و تسليت ايشان
چون بنىحسن را به ربذه رسانيدند آن بزرگوار تعليقهاى در تسليه عبداللّه مرقوم داشت كه بسيار شايسته است دوستان ايشان در شدائد وارده ، خودشان را از خواندن آن تعليقه رفيعه و رقيمه كريمه تسليه دهند و تأسّى جويند ، و مأخذ و سند اين نامه مشكين شمامه عجالةً از كتبى كه سهل الأخذ است و از علماء متأخّرين تصحيح كرده و ضبط نموده است : اوّلاً : مرحوم شهيد ثانى در رساله «مُسكِّنُ الفؤاد فى فَقدِ الاحِبَّةِ والاَوْلاد» ۲ از شيخ طوسى طاب ثراه ، و وى از شيخ مفيد عليه الرّحمة ، و وى از ابن غضائرى ، و وى از صدوق قدسسره ، و وى از محمد بن حسن صفّار نقل كرده است ، تا منتهى مىشود سلسله اين سند به امام عليهالسلام .
و ثانياً : مرحوم سيّد نعمت اللّه جزائرى است در كتاب معروف به «انوار النّعمانيّه» خوشتر