259
روح و ريحان ج1

[ در شرح حال محمد بن عبداللّه‏ صاحب نفس زكيّه ]

خلاصه ، زيديّه محمد را امام ششم دانند و گويند : چون رسول صلى‏الله‏عليه‏و‏آله فرمود : « مهدى از فرزندان من است اسم او اسم من است و اسم پدر او اسم پدر من مى‏باشد » ، پس همان مهدى موعود اين محمّد بن عبداللّه‏ است .
و چون در مدينه ظاهر شد يكى فرياد كرد : اى اهل مدينه ! مهدى است مهدى است .
و مدّتى بود سادات و دوستان ايشان انتظار فرج مى‏كشيدند ، بعد از خروج محمد و اجتماع جماعتى از بنى حسن گمانشان به محمد رفت ، و در وقتى كه منصور به حج آمد بنى حسن با آنكه قدرت بر قتل وى داشتند محمد ايشان را منع فرمود و راضى نگرديد ، و چون سادات خروج نمودند اول در زندان خانه مدينه را كه به دست رياح بن عثمان زندان‏بان بود شكستند و محبوسين را از زندان برآوردند و رها كردند ، و محمّد بر منبر رفت و خطبه خواند و فرمود : منصور مرد طاغى است چنانكه فرعون « أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَى »۱ گفت اين ظالم طاغى نيز در قبّه خضرا مى‏نشيند و تحقير مى‏كند خانه كعبه را ، پس وى عدوّ اللّه‏ است ، البته احقّ و اولى به دفع او ، مهاجرين و انصارند .
و از منبر بزير آمد ، در اندك زمان مكّه و مدينه و يمن را تصرّف كرد و به همراهى جماعتى از سادات و غيرهم بر تمام بلاد آن حدود مستولى شد .
منصور چون محمّد را دانست عيسى بن موسى را با چهار هزار نفر مأمور نمود براى قتال با وى ، و شرط كرد قبل از مقاتله وى را امان دهند . چون به «فيد» ـ كه منزلى در راه

1.نازعات : ۲۴ .


روح و ريحان ج1
258

و جماعتى كه با وى خروج كردند غالباً بنى الحسن و سادات بودند .

در بيان حال حسن افطس كه به رمح آل ابى طالب معروف است

و سيّد احمد حسينى در كتاب «عمدة الطالب فى نسب آل ابى طالب عليه‏السلام» ۱ از ابو نصر بخارى نقل كرده است : حسن افطس كه حال وى مذكور مى‏شود رايت سفيدى در دست داشت ، و حسن افطس را رمح آل ابى طالب گفتندى به جهت طول قامتش ، و با ۲ محمّد صاحب نفس زكيّه از وى شجاعتر نبود بلكه صابرتر از او ديده نشد .
پس از شهادت محمّد پنهان گشت تا آنكه حضرت صادق عليه‏السلام به عراق آمد و به منصور فرمود : اگر مى‏خواهى حقّى به رسول اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آلهداشته باشى از حسن افطس بگذر . پس از وى گذشت .
و مادر محمد و ابراهيم يكى است و نامش هند دختر ابوعبيده است ، و يك شوهر قبل از عبداللّه‏ محض كرده بود با آنكه ميراث بسيار به هند از شوهرش رسيده و عبداللّه‏ كمال فقر را داشت ، به توسّط مادرش فاطمه بنت الحسين عليه‏السلام ابوعبيده پدر هند پذيرفت و اطاعت كرد ، و از هند قبول اين دعوت را مسألت نمود و گفت : عبداللّه‏ فرزند پيغمبر است .
پس هند خود را زينت و آرايش كرده عبداللّه‏ را در خانه خويش خواست و جامه فاخر در وى پوشانيد كه فاطمه مادرش در عجب شد . و اين مرد و زن را با هم علاقه و انس غريبى پيدا گرديد .
و در دوستى هند ، عبداللّه‏ اشعارى گفته است از آن جمله :


هندٌ اَحَبُّ اِلىَّ مِنمالى ورَوُحى فارجَعا
وعَصَيتُ فيه عَواذِلىواَطَعتُ قلباً مُوْجِعا۳
يعنى : اى هند ! تو از مال و جان من عزيزترى ، پس در دوستى تو ملامت كنندگان را مخالفت مى‏كنم و اطاعت قلب دردناك را مى‏نمايم .

1.عمدة الطالب ابن عنبه : ۳۳۹ ، و نيز رجوع كنيد به : سر السلسلة العلوية ، ابو نصر بخارى : ۷۷ ، الكنى والالقاب ۲/۴۷ .

2.كذا .

3.مقاتل الطالبيين : ۱۵۹ .

  • نام منبع :
    روح و ريحان ج1
    سایر پدیدآورندگان :
    حسيني اشكوري، سيد صادق
    تعداد جلد :
    5
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1382
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 166541
صفحه از 433
پرینت  ارسال به