263
روح و ريحان ج1

كردن داشت كه از دروازه ديگر هزيمت نمايد و جان عاريت را نجات دهد ، عاقبت به مفاد اَرَدَنا امراً وَاَرادَ اللّه‏ُ غَيرَه ، تيرى از دست قضا بر گلوى ابراهيم رسيد و معلوم نشد آن كه بود و خون جارى گرديد . پس ابراهيم بر روى اسب افتاد ، و از معركه به كنارى رفت . ياران وى خواستند او را مستور نمايند . حميد بن قحطبه از اين واقعه موجعه آگاه گشت و بشاشت نمود ، و سر مباركش را جدا كردند . و عيسى سجده شكرگزارد و سرش را به جانب كوفه روانه نمود ، در روز دوشنبه بيست و پنجم ذى قعدة الحرام در سال يك صد و چهل و پنج از هجرت .
و ابراهيم چهل و هشت ساله بود كه شهيد شد ، و پانصد نفر از يارانش نيز در آن وقعه شهيد گرديدند ، در محلّى كه باخمرى معروف است و نزديك به كوفه .
اما منصور بعد از زيارت آن رأس شريف مسرّت بى‏پايان اظهار كرد و اين بيت بخواند :


فاَلقَتْ عَصاها وَاسْتَقرّ بِها النّوىكما قَرّ عَيناً بالاِيابِ المُسافِرِ۱
و به آورنده آن رأس مبارك جائزه وفيره بخشيد ، ليكن در عاقبت بر آن سر نگريست و گريست كه اشكهاى وى بر صورت ابراهيم آمد و خطابات مشفقانه كرد .
و گفته‏اند : از حالت رقّت منصور كسى را ديگر جرأت بر تهنيت نشد و در تعزيت هم تأمّلى داشتند تا آنكه مردى بد سيرت نااصل آب دهان به سوى ابراهيم انداخت ، منصور برافروخت و حكم نمود بر كوبيدن سرش تا اينكه از حميم جحيم به عوض آب دهان خود عوض گرفت .
پس امر نمود آن سر را در زندان به نحوى كه اشاره‏اى سابقاً شد به نزد عبداللّه‏ بردند ، علاوه از آنچه فرموده بود به ربيع حاجب گفت : به منصور بگو : قد مَضى مِنْ يَومِنا اَيّامٌ وَمِن

1.از اشعارى است كه هنگام استقرار و آرامش پس از اضطراب و نقل و انتقال بدان تمثل مى‏شود ، و قائل آن سليمان بن ثمامه است هنگامى كه همسرش را از يمامه به سوى كوفه مى‏بردند . چنانچه در حاشيه شرح ابن ابى الحديد ۴/۲۴۹ مذكور است ، ولى در حاشيه تبيان شيخ طوسى ۴/۴۹۱ بيت از ابن عبد ربه سلمى دانسته شده به نقل از ابن برى .


روح و ريحان ج1
262

طالب ابراهيم بن عبداللّه‏ محض قتيل باخمرى .
امام هفتم زيديّه در شجاعت و دين‏دارى و تبحّر در علوم از فقه و ادب و خطابه و شعرسرائى با كمال فصاحت بيان و بلاغت لسان از تمام اقران زمان خود ممتاز بود ، و مادرش هند بنت ابو عبيده مادر محمّد است .
بعد از شنيدن شهادت برادر در غرّه شهر شوال به فاصله شانزده روز از انقضاء رحلت محمّد خروج فرمود ، و بر بصره و اهواز و فارس غالب شد ، و منصور مشغول به عمارت بغداد و بناء آن بود ، و تمام لشكر و عسكر او در شام و خراسان و افريقيّه متفرّق بودند ، جز دو هزار نفر از سپاهيان باقى نبودند و از اين طرف يك صد هزار نفر با ابراهيم انجمن شدند و متّفق بر قتل منصور گرديدند .

در شهادت ابراهيم بن عبداللّه‏ قتيل باخمرى به امر منصور دوانيقى

منصور ناچار عيسى را با حميد بن قحطبه و جمعى از سپاهيان براى دفاع ايشان فرستاد ، به كرّات عديده مغلوب و مقهور شدند ، و خود ابراهيم به نفس نفيس مباشر حرب و جنگ بود ، و هر قدر او را مانع شدند نپذيرفت ، و هر لحظه خشم وى زيادتى مى‏كرد ، و اتباع ابراهيم هم چون شعله‏هاى جواله با جلادت قلب و اطمينان خاطر بر ايشان حمله مى‏نمودند .
در آن هنگامه مردى بلند بالا ازرق چشم فرياد كرد : اى اصحاب ابراهيم ! من كشنده محمد هستم .
پس از اطراف دوستان ابراهيم هر يك به مثابه باز شكارى بر وى هجوم آوردند و از دم تيغهاى برنده پاره پاره‏اش كردند و سرش را به نزد ابراهيم انداختند .
و از لشكريان منصور نتوانستند در مقام حمايت برآيند و منصور و حشت كرده نمى‏دانست چه حيله انگيزد ، و چون منهزمين سپاه خود را به دروازه كوفه يافت خيال فرار

  • نام منبع :
    روح و ريحان ج1
    سایر پدیدآورندگان :
    حسيني اشكوري، سيد صادق
    تعداد جلد :
    5
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1382
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 166714
صفحه از 433
پرینت  ارسال به