طالب ابراهيم بن عبداللّه محض قتيل باخمرى .
امام هفتم زيديّه در شجاعت و ديندارى و تبحّر در علوم از فقه و ادب و خطابه و شعرسرائى با كمال فصاحت بيان و بلاغت لسان از تمام اقران زمان خود ممتاز بود ، و مادرش هند بنت ابو عبيده مادر محمّد است .
بعد از شنيدن شهادت برادر در غرّه شهر شوال به فاصله شانزده روز از انقضاء رحلت محمّد خروج فرمود ، و بر بصره و اهواز و فارس غالب شد ، و منصور مشغول به عمارت بغداد و بناء آن بود ، و تمام لشكر و عسكر او در شام و خراسان و افريقيّه متفرّق بودند ، جز دو هزار نفر از سپاهيان باقى نبودند و از اين طرف يك صد هزار نفر با ابراهيم انجمن شدند و متّفق بر قتل منصور گرديدند .
در شهادت ابراهيم بن عبداللّه قتيل باخمرى به امر منصور دوانيقى
منصور ناچار عيسى را با حميد بن قحطبه و جمعى از سپاهيان براى دفاع ايشان فرستاد ، به كرّات عديده مغلوب و مقهور شدند ، و خود ابراهيم به نفس نفيس مباشر حرب و جنگ بود ، و هر قدر او را مانع شدند نپذيرفت ، و هر لحظه خشم وى زيادتى مىكرد ، و اتباع ابراهيم هم چون شعلههاى جواله با جلادت قلب و اطمينان خاطر بر ايشان حمله مىنمودند .
در آن هنگامه مردى بلند بالا ازرق چشم فرياد كرد : اى اصحاب ابراهيم ! من كشنده محمد هستم .
پس از اطراف دوستان ابراهيم هر يك به مثابه باز شكارى بر وى هجوم آوردند و از دم تيغهاى برنده پاره پارهاش كردند و سرش را به نزد ابراهيم انداختند .
و از لشكريان منصور نتوانستند در مقام حمايت برآيند و منصور و حشت كرده نمىدانست چه حيله انگيزد ، و چون منهزمين سپاه خود را به دروازه كوفه يافت خيال فرار