دلهاى مردم را به وى مايل يافت . پس از روى حسد منصرف از عهد معهود خود شد و در تهيّه شهادتش حيلهها نمود ۱ .
در قسم دادن حضرت صادق عليهالسلام مردى را و هلاكت وى
و نظير اين حكايت قضيّه حضرت صادق عليهالسلام است در حضور منصور دوانيقى ، خلاصهاى از آن مقتضى است مذكور شود :
منصور خدمت آن جناب عرض كرد : به من خبر دادهاند مُعلّى بن خُنَيس گماشته شما مردم را در خفاء دعوت به امامت تو مىكند و اموال كثيره براى خروج تو از مردمان اندوخته كرده است . آن جناب فرمودند : « واللّه ما كانَ ذلكَ » . پس منصور حكم كرد مردى را حاضر كردند و گفت : اين مرد يكى از ايشان است . حضرت صادق عليهالسلام فرمود : « آيا من دعوى كردهام و اين امر را براى خود خواستهام ؟ » گفت : بلى ، فرمود : « آيا قسم مىخورى ؟ » گفت : آرى . و آن مرد بدين گونه قسم خورد : واللّه الذى لا اِلهَ الاّ هُوَ عالِمُ الغَيب وَالشهادة الرّحمن الرَحيم لَقَدْ فَعَلْتَ . آن جناب فرمودند : « اين گونه قسم نخور . من از پدرم شنيدم كه فرمود : رسول اللّه صلىاللهعليهوآله فرمود : هر كس قسم به خدا خورد و تعظيم نمايد خداوند را به ذكر اوصاف خاصهاش و توصيف نمايد حق تعالى را به صفات حسنى براى تجليل و تعظيم او بر گناهى كه كرده است از اين قسم دروغ خداوند او را عقوبت نمىكند ، اما بگو آنچه را من مىگويم . آن مرد قبول نمود . پس فرمود : بگوى : « بَرِئْتُ من حَولِ اللّهِ وَقُوّتِه وَألْجَأْتُ إلى حَولى وَقُوّتى اِن كُنتُ كاذِباً » . آن مرد هنوز تمام نكرده بود كه به روى در افتاد و بمرد .
منصور گفت : ديگر قول احدى را در حقّ تو تصديق نمىكنم ۲ .