271
روح و ريحان ج1

و مرحوم قاضى در كتاب « مجالس المؤمنين » روايتى غريب نقل كرده است كه در كتاب ديگر نظر ندارم ۱ و آن روايت مروى از حضرت نبوى صلى‏الله‏عليه‏و‏آله است كه فرمودند : « عليكُمْ بِادْرِيس بنِ إدْريس فَانّه نَجِيبُ اَهْلِ الْبَيْتِ وشُجاعُهُمْ » يعنى : بر شما باد به ادريس بن ادريس ، به درستى كه او نجيب اهل بيت من و شجاع ايشان است .
و در حقّ ادريس گفته شد : حَصَلَتْ لاِدريس مَملكةٌ سَنِيّة ، وَاسْتَبَدَّ وخَطَبَ لِنَفسِهِ بِالخِلافةِ ، وَكانَ فَصيحاً شاعراً .
و از اشعار ادريس است كه در جنگ فرمود :


اليس اَبُونا هاشِمٌ شَدَّ ازرَهُواَوصى بَنيهِ بِالطّعان وَبِالضَرْبِ
فَلَسْنا نَمِلُّ الحَربَ حتّى يَمِلَّناولا نَشْتَكى مِمّا يُلاقى مِنَ النكبِ۲
يعنى : آيا نيست پدر ماها كه كمر براى جنگ استوار كرده و سخت تنگ ببست و به فرزندان خويش وصيّت بر زدن شمشير و نيزه فرمود ، پس ماها از جنگ دلتنگى نداريم و ملول نمى‏شويم تا اينكه ما را ملول كند و شكايت نداريم ، و گله نمى‏كنيم از آنچه بر ما از بلا و شدت مى‏رسد .
و از ادريس ثانى فرزندان بسيار بماند كه اسامى شريفه ايشان در كتب نسّابه مضبوط است .

1.ابو نصر بخارى در سرّ السلسلة العلوية : ۱۳ روايتى قريب بدين مضمون از امام رضا عليه‏السلامنقل كرده كه فرمود : « رحم اللّه‏ ادريس بن ادريس بن عبداللّه‏ ! فإنه كان نجيب أهل ا لبيت وشجاعهم ، واللّه‏ ما ترك فينا مثله » . سپس اشعارى از ادريس بن ادريس درباره خودش نقل مى‏كند كه مطلع آن چنين است : لو قيس صبرى بصبر الناس كلهملكلّ فى روعتى أو ضلّ فى جزعى و آنگاه مى‏گويد : فادريس بن ادريس بن عبداللّه‏ صحيح النسب لا شك فيه .

2.بيت اول در مناقب ابن شهر آشوب ۱/۵۷ از ابو طالب والد گرامى امير مؤمنان عليه الصلاة و السلام ، و در ضمن اشعارى ديگر نقل شده است ، و در حلية الابرار سيد هاشم بحرانى ۱/۹۶ به نقل از كتاب المغازى هر دو بيت فوق در ضمن ابياتى ديگر از ابو طالب منقول است : بنابراين با توجه به تأخّر زمانى ادريس ، وى بدين اشعار استشهاد كرده است . نيز رجوع كنيد به : بحار ۳۵/۱۶۰ .


روح و ريحان ج1
270

[ در شهادت ادريس بن عبداللّه‏ به امر هارون الرّشيد ]

ادريس بن عبداللّه‏ بن حسن بن حسن بن على بن ابى طالب (ع) .
اين بزرگوار كه از نژاد حسن مجتبى عليه‏السلام است سيّد سادات بنى حسن بود و بر بلايا و شدائد اختبار يافته ممتحن گرديد ، و در وقعه فخّ حاضر بود . بعد از چندى فرار كرده به سوى مصر رفت و از آنجا به شهر اندلس توجه فرمود . جماعتى همّت بر حمايت وى گماشتند و به هر شهر و ديار توجّه كرد همراهى كردند تا آنكه به اقصاى مغرب زمين متوقف گشت ، و از اين جهت صاحب المغرب معروف شد براى آنكه از ضرر و شرّ هارون الرّشيد محفوظ و مصون ماند .
پس گروهى از اهل بربر به ادريس بن عبداللّه‏ گرويدند . هارون از ميل نفوس و اجتماع انام و اقبال قلوب خاص و عام مضطرب گرديد . داود نام كه از ملازمين و منادمين حضورش بود به آن حدود فرستاد تا به هر حيله‏اى كه بتواند او را شهيد سازد . داود بعد از ورود و مراوده تامّه و خلطه كثيره از محرمان ادريس گرديد و از خواصّ اصحاب وى محسوب گشت . بعد از چندى ادريس به درد دندان مبتلا شد . داود دوائى كه در او زهر بود براى علاج تسكين درد دندان به ادريس داد . چون خورد از آن زهر به درجه شهادت فايز گرديد .
ادريس را جاريه‏اى بود كه از او حامله بود . اولياء دولت و امناء حضرت ادريس تاج و كلاه وى را بر شكم آن جاريه گذاردند و آن جاريه پس از انقضاء چهار ماه پسرى آورد . او را ادريس نام نهادند ، و در اسلام به غير از او كسى را در شكم مادر بنام سلطنت نخواندند .

  • نام منبع :
    روح و ريحان ج1
    سایر پدیدآورندگان :
    حسيني اشكوري، سيد صادق
    تعداد جلد :
    5
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1382
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 169794
صفحه از 433
پرینت  ارسال به