پس از وصول نامه به حاكم مدينه زيد معزول گرديد تا زمان عمر بن عبدالعزيز ، عمر زيد را نصب نمود و نامهاى نوشت به حاكم مدينه : اما بعدُ ، فانَّ زَيْدَ بْنَ الحَسنِ شَريفُ بنى هاشمٍ وَذوُ سِنِّهم ، فاِذا جاءَك كِتابى فاردُد إلَيهِ صَدَقاتِ رَسُولِ اللّهِ صلىاللهعليهوآله وَأعِنْهُ عَلى ما اسَتعانكَ عَلَيه ، وَالسّلامُ .
حاكم مدينه نيز بر حسب مأموريت توليت را تفويض داشت ۱ .
و محمد بن بشر ۲ خارجى در مدح زيد عجب گفته :
اذا نَزَلَ ابنُ المُصطفى بَطن تَلعةٍ۳نفى۴جَدْبُها فَاخْضَرَّ بالنَبتِ عُودُها
وَ زَيدٌ رَبيعُ الناسِ فى كلِّ شَتوةٍاِذا اَخلَفَتْ انَواؤُها وَرُعودُها
حَمُولٌ لِأشناق الدِّياتِ كَأنَّهسِراجُ الدُّجى اِذ قارَنتهُ سُعودُها۵
محصّل معنى آن است : اگر زيد به زمين خشك به سيل گاهى وارد شود آن زمين را از قدوم خود سبز و خرم مىكند ، و زيد مانند بهار و بارانى است كه در آخر سال قحط ، مردمان انتظار وى را مىكشند ، همان نحوى كه از ديدن باران مسرور مىشوند از ورود و قدم زيد نيز شادانند ، و اوست كه مانند چراغ در تاريكىِ فتنهها روشنائى مىدهد و اداء ديات مىنمايد و متحمّل صلات مىشود .
و در بعضى از كتابهاى سنّيان زيد بن حسن را « ابلج » خواندهاند ، و از اين لقب درخشندگى رخسار وى ظاهر است .
خلاصه ، عمر شريف زيد از نود سال گذشت ، و بعضى مىگويند : صد ساله بود .
1.ارشاد ۲/۲۱ ، نيز : سير اعلام النبلاء ۴/۴۸۷ شماره ۱۸۶ ، بحار الانوار ۴۴/۱۶۳ ح ۲ ، تهذيب الكمال ۱۰/۵۳ .
2.در كشف الغمه : بشير .
3.در چاپ سنگى : نلغه . متن موافق نقل تهذيب الكمال ۱۰/۵۳ است . در حاشيه ، واژه چنين توضيح داده شده : التلعة بوزن القلعة : ما ارتفع من الأرض وانهبط ، وهو من الأضداد .
4.در چاپ سنگى : كفى . معناى آن مناسب بنظر نمىرسد ، واللّه العالم .
5.تهذيب الكمال ۱۰/۵۳ ، كشف الغمة ۲/۱۹۹ .