پس دعات دو قسم بودند وصفاً و اسماً : اما قسم اول مردم را به رضاء آل محمد صلىاللهعليهوآلهدعوت مىكردند و معاصرين زمانهاى ائمه هدى عليهمالسلامبودند مانند زيد و اتباع و امثال او .
قسم ديگر كه اسم داعى بر خود گذاردند در زمان غيبت صغرى غالباً از نسل حسن بن على بودند و نبايد بر مذهب زيديّه باشند ، و نشايد ايشان را زيديّه خواند مگر آنكه هر يك به طريق غير رشاد و سداد و به نحو استقلال كافّه عباد را دعوت نموده باشد .
بلى ، از اخبار و آثار نهى كردن ائمه اطهار عليهمالسلام به خروج كردن سادات بديهى است ، اما بعد از شهادت ايشان ترحيم و استغفار و گريه كردن و اظهار حزن و اندوه نمود نشان نيز معلوم است و شبههاى در آن نيست چنانكه از اخبار سابقه دانستى .
اما جهت آنكه نهى از خروج فرمودند براى آن بود مىدانستند هر كس پيش از ظهور فرج اعظم خروج نمايد بر حسب تقديرات حتميّه كشته مىشود ، و البته به شهادات ايشان راضى نبودند .
و حضرت صادق عليهالسلام به زيد بن على فرمودند : « اگر خروج كنى كشته مىشوى و مصلوب خواهى شد ، به اين شرط كه دادن جان است اگر راضى هستى فَشَأْنكَ » .
[در حديث شريف از روضه كافى]
و در كتاب « روضه كافى » ۱ است : حضرت على بن الحسين عليهالسلام فرمودند : « واللّهِ ! لا يَخرُجُ واحدٌ مِنّا قَبلَ خُروجُ القائِم عليهالسلام اِلاّ كانَ مَثَلُهَ مَثَلَ فَرْخٍ طارَ مِن وَكرِه قَبلَ أَنْ يَستَوِىَ جَناحاهُ فَاخَذَهُ الصِّبيانُ فعَبَثُوا۲بِهِ » ، يعنى : قسم به خدا ! خروج نمىكند يك نفر از ما پيش از خروج قائم عليهالسلام مگر آنكه مثل او مثل جوجهاى است كه از آشيان خود طيران كند و هنوز بالهايش