325
روح و ريحان ج1

و بايد ما بر احسانهاى وى جزاء بدهيم به فرزندانش و مكافات نمائيم ، آن گاه لباس سياه پوشيد .
و مأمون در اين باب ابياتى دارد :


اُلامُ على شَكوَى الوصّى اَبِى الحَسَنْوَذلِك عِندى مِنْ عَجائبِ ذِى الزَمنْ
خَلِيفةُ خَيرِ الناسِ والأوّلُ الّذىاَعانَ رَسُولَ اللّه‏ِ فىِ السِّرِّ والعَلَنْ
وَلَوْلاهُ ما عَدَّتْ لِهاشِمٍ اِمْرَةٌوكانَت عَلَى الاَيّامِ تَقْضى وتُمْتَهَنْ
فَوَلَّى بَنِى الْعَبّاس مَا اخْتَصَّ غَيْرَهُمْوَمَنْ مِنْهُ اَوْلى بِالتَّكَرُّمِ وَالْمِنَنْ
واَوضَحَ عَبْد اللّه‏ِ بِالْبَصِرَةِ الْهُدىوَفاضَ۱عُبيد اللّه‏ِ جُوْداً على اليَمَن۲
وقسَّمَ اَعْمالَ الخِلافةِ بَيْنَهُمْ
فلا زلِتُ مَغبُوطاً۳بِذى الشُّكْرِ مُرتَهَنْ۴

و بعضى از مضامين ابيات مقالات مأمون سابقاً گذشت .
و عجب است از اين شيعه عبّاسى با آنكه اظهار تشيّع مى‏نمود در قتل و اذيّت اولاد رسول صلى‏الله‏عليه‏و‏آله با قلب قاسى كوتاهى نكرد ـ خَذَلَهُ اللّه‏ُ تَعالى واَصْلاهُ فى اَصْلِ الجَحيمِ ـ .

در شرح حال ستّى نفيسه دختر زيد بن حسن عليه‏السلام

و اما مادر حسن بن زيد بن حسن بن على عليه‏السلام لبابه دختر عبداللّه‏ بن عبّاس بن عبدالمطّلب است كه در حباله عباس بن على بن ابى طالب عليه‏السلامبود ، بعد از شهادت حضرت ابوالفضل عبّاس بن على عليه‏السلام در وقعه يوم الطفّ زيد بن حسن او را خواست و به حباله وى آمد .

1.در چاپ سنگى : فاز .

2.در چاپ سنگى : باليمن .

3.در طرائف و ديگر منابع : مربوطاً .

4.اين اشعار را صولى در كتاب الاوراق ذكر كرده بنا بر آنچه ابن طاوس در طرائف : ۳۰ و ۲۷۵ بيان فرموده ، نيز بنگريد به : الصراط المستقيم ۱/۲۵۹ ، نهج الايمان : ۱۷۹ ( دو بيت نخستين ) .


روح و ريحان ج1
324

و هيچ يك از بنى عبّاس جامه سبز نپوشيدند مگر مأمون ۱ پسر هارون الرّشيد ، و خوش داشته بنى عبّاس هم اين جامه را بپوشند ، عاقبت مأمون را منصرف نمودند ، چنانكه على بن حسين مسعودى در كتاب «مروج الذّهب» نقل مى‏كند ، ملخّص از آن نوشته شود خوب است :

[پوشيدن مأمون لباس سياه را]

چون مأمون به بغداد آمد براى استمالت علويّين جامه سبز را اختيار نمود . عبّاسيّين هر چند استدعا كردند شعار پدران خود را ترك ننمايد مفيد نشد ، ناچار به زينب كه دختر سليمان بن على بود توسّل جستند ، و آن زنى معمّره و محترمه بود .
پس خواهش كردند كه از مأمون خواهش نمايد تا اين رنگ جامه را تغيير دهد ، زينب قبول نمود و به نزد مأمون رفت و گفت : نيكى و احسانى كه به فرزندان على مى‏كنى بيشتر است از احسان به ماها ، آخر ما منسوب به تو هستيم ، چرا به رويّه پدرانت حركت نمى‏كنى ؟ ! و مردم را بر ماها مى‏شورانى ؟ ! و ايشان را از شدّت احسان به طمع مى‏اندازى ؟ پس شعار بنى عباس لباس سياه است چرا لباس سبز مى‏پوشى ؟ !
گفت : اى عمّه ! اين حرف را احدى به من اينطور نزده است و هيچ كلامى در دل من وقعش بيشتر از كلام تو نيست ، اما اى عمّه ! نگاه كن وقتى كه رسول خدا (ص) از دنيا رحلت فرمود ابوبكر در حقّ جدّ ما عبّاس چه كرد ، و بعد از وى عمر چها كرد ، و بعد از اين دو نفر عثمان اقبال به بنى اميّه نمود و از سائرين معرض شد ، و داد به بنى اميّه آنچه را كه داد . چون امر راجع به حضرت امير مؤمنان (ع) شد عبداللّه‏ بن عبّاس را والى بصره كرد و عبيداللّه‏ بن عبّاس را والى يمن كرد و قثم بن عبّاس را به بحرين فرستاد و حكومت مكّه را در عهده سعيد قرار گذارد ، و هيچيك از سابقين به اولاد عبّاس اينگونه مهربانى نكردند ،

1.در نسخه سنگى واو عطف آمده است .

  • نام منبع :
    روح و ريحان ج1
    سایر پدیدآورندگان :
    حسيني اشكوري، سيد صادق
    تعداد جلد :
    5
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1382
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 166408
صفحه از 433
پرینت  ارسال به