به حاكم مدينه هر وقت در هر كجا او را مست ببيند حدّى بر او جارى ننمايد . منصور با آنكه به ابن هَرمه نهايت اكرام مىنمود و مىخواست حاجت او را برآورد از اين فقره استيحاش كرد و گفت : نبايد حدود الهيّه را ابطال و تعطيل نمود ، و گفت : حاجت ديگر بخواه تا برآورم .
باز براى حرص و رغبتى كه به شرب خمر داشت همين مطلب را اعاده نمود ، عاقبت منصور نوشت به حاكم مدينه : هر وقت ابن هَرمه شراب خورد هشتاد تازيانه بر او بزن تا حدّ الهى معطّل نماند و هر آنكه او را بياورد به نزد تو در حالت مستى يك صد تازيانه مأذونى بر او زنى . ديگر در كوچه و بازار هر كس ابن هرمه را مست مىديد نزديك او نمىآمد و حاكم مدينه را خبر نمىكرد . و شايد آن حاكم حسن بن زيد بوده است .
اگر چه اين فقره مسطوره مخالف است با اين فقره كه مجمل آن را مىنويسد : يك روزى حسن بن زيد به ابن هرمه فرمود : من كسى نيستم از مدح تو مسرور و از هجو تو خائف باشم ، شرافتى كه خداوند عالم به واسطه پيغمبر مكرّمش به ما داده است جامع هر مدحى است و از هر ذمّى ما را دور دارد ، و حقّ جدّ بزرگوار من آن است اغماض ننمايم در حقّ كسى كه خلاف شريعت حركت نمايد ، قسم مىخورم به ذات اقدس الهى اگر ديگر تو را مست ببينم دو حد بر تو جارى مىكنم : يكى براى خوردن شراب ، و يكى براى مستى كه اظهار مىكنى با آنكه نديم من هستى ، پس همت بگمار و از اين عمل شنيع بگذر براى رضاى خدا و خوشنودى حضرت سيّد انبياء صلىاللهعليهوآله .
پس ابن هرمه از اين تهديد ترسيد و ترك نمود ، و آن وقت نود سال از عمرش گذشته بود .
در توبه ابن هرمه و اشعار وى
و اين اشعار از ابن هرمه است در توبه از شراب خوردن گفته است :
نهانى ابن الرَّسُولِ عَنِ المُدامِواَدَّبنى بآدابِ الكِرامِ۱
يعنى : پسر رسول خدا صلىاللهعليهوآله مرا از شرب شراب نهى كرد و به آداب بزرگواران مؤدّب فرمود .
وقالَ لى اصطبْر عنها وَ دَعْهالِخَوْفِ اللّهِ لا خَوْفِ الاْنامِ
و گفت به من : خود را نگاهدار از آشاميدن شراب براى ترس از خدا ، نه ترس از مردمان ، پس من گفتم :
وَكَيفَ تَصَبُّرى عنها وَحُبّىلَها حُبٌّ تَمَكَنَّ فى عِظامى
چگونه خود را نگاهدارى كنم از خوردن شراب ، و دوستى آن در استخوانهاى من جاى گرفته است ؟
اَرى طِيْب الْحَلالِ عَلىَّ خُبْثاًوطيبَ النَّفْسِ فى خُبثِ الحَرامِ
و مىبينم آنچه پاك است و حلال در طبع من زشت و پليد مىنمايد و آنچه ناپاك و حرام است نفس خبيث من او را پاك مىداند .
و عجب است در اين زمان هر قدر بر مُنادمين خمر از پير و جوان به قدر امكان با لسان رطب و بيان عذب ، نصايح و مواعظ بر زجر و منع از بزرگى حرمان و حرمت آن گفته مىشود در جواب مضمون اين سه بيت را خوانند :
غذاى روح دهد باده حريق الحقكه رنگ و بوش زند رنگ و بوى گل را دق
به طعم تلخ چو بيند پدر وليك مفيدبه پيش مبطل باطل به نزد دانا حق
حلال گشته به فتواى عقل بَرِ داناحرام گشته به احكام شرع بَرِ احمق۲
نعوذ باللّه مِن شُرُورِ اَنْفُسِنا ومِنْ هذهِ العُقُولِ الْمَعْقُولَةِ .
خلاصه ابن هَرمه در شعر خود حسن بن زيد را بر محمد و ابراهيم برترى داده است