بعد از آن گفت : شما در نزد من برتر و بهتر از جعفر هستيد از آنكه در مدح شما بالاتر عرض كرده و خوشتر ستودهام در اين ابيات :
لَعَمْرى إذا عَافَيْتُ اَوْجَدْتُ مُنعماًبِعَفْوٍ مِنَ الْجانى وَاِن كانَ معْذَرا
لاَنتَ بِما قدّمتُ اَولى بِمَدحِهِواكرَمُ فَخْراً إِنْ فَخرتَ وَعُنصُرا
هُوَ الغُرّةُ الزّهْراءُ مِنْ فَخرِ هاشِمٍوَيَدعُو عَلِيّاً ذَا الَمعالِىَ حَيدرا
وَزيدُ النَّدى وَالسِّبطُ سِبطُ مُحمَّدٍوَعمُّك بِالطّفِّ المُطهَّرِ جَعْفَرا
بِحَقّكُمُ نالُوا ذُراها فَاَصْبَحُوايَرَوْنَ بِهِ عزّاً عَلَيْكُمْ وَمَظْهَرا
خلاصه معنى آنكه : در وقتى كه من معذرت بخواهم و عفو از گناهان را طلب كنم در تو نعمت عفو مىبينم ، و تو ـ اى حسن ! ـ سزاوارترى به مدح من از ديگرى و از جهت عنصر و فخر ذاتى كريمتر ، و تمام بزرگوارى و حسب و نسب تو راست و ديگران را نارواست .
فقره ثالثه در برخورد منصور با حضرت امام صادق عليهالسلام
از حضرت جعفر بن محمّد عليهماالسلام مروى است كه فرمود : « بعد از وقعه عظيمه از مصيبت محمّد و ابراهيم ، بنى هاشم را از مدينه كوچ دادند و در عراق مأوى گرفتند ، پس همگى منتظر شهادت و مترصّد قتل بوديم تا آنكه روزى ربيع حاجب آمد و گفت : از حضرات علويّه دو نفر كه عاقلند منتخب شوند تا به حضرت منصور ايشان را ببرم . پس من و حسن بن زيد برخاستيم و به نزد منصور خليفه عباسى رفتيم . پس روى به من كرد و گفت : توئى كه علم غيب مىدانى ؟
من گفتم : « لا يَعْلَمُ . . الْغَيْبَ إِلاَّ اللّهُ »۱ .
گفت : توئى كه خراج مملكت را به نزد تو مىآورند ؟