آن مشكل است .
در محدثين كذّابين از ابو البخترى و غيره
و در خاتمه اين فقرات ، براى اخذ نتيجه ، از حالات چند نفر از محدّثين كذّابين را بخوانى شايد تكليف خود را بدانى :
يكى از مشاهير محدّثين ابوالبَخترى ـ به فتح باء ـ وهب بن وهب قرشى مدنى است و مشهور به محدّث و معاصر با هارون الرّشيد بود و در بغداد ساكن گرديد ، و در بعضى از محلاّت بغداد قضاوت مىكرد ، و مدّتى هم در مدينه منوّره قاضى شد با آنكه مادرش از ازواج حضرت صادق عليهالسلام بود ، و خود ملتزم حضور مهر ظهور آن بزرگوار ، مع هذا خبث سريرت و قباحت عمل وى به حدّى شده كه نتوان در اين اوراق تمام آن را شرح دارد ، و از زبان حضرت صادق عليهالسلام اخبارى ، جعل نمود كه مرحوم نجاشى فرمود : لَهُ اَحَادِيثُ عَنْ جَعْفَرِ بنِ مُحمّدٍ عليهالسلام كُلُّها لا يُوثَقُ بِها ۱ .
و در حقّ او ايضاً علماء رجال ۲ فرمودهاند : ابوالبخترى كذّاب و جعّال و وَضّاع است ، بلكه فرمودهاند : از تمام مردمان دروغگوىتر است . و از احاديث مجعولهاش آن است كه سالى هارون الرّشيد به حج رفت . چون قباى سياه پوشيده بود و منطقه بر كمر داشت حيا كرد بر منبر برآيد . ابوالبخترى براى خوش آمد او گفت كه : حضرت صادق عليهالسلامفرمودند : جبرئيل بر پيغمبر نازل شد در حالتى كه موزه بر پا و منطقه بر كمر و خنجرى داشت .
پس شاعرى ۳ حاضر بود و اين اشعار در قدح و ذمّ وى گفت :
ويلٌ وعولٌ لِأبى البَخْتَرىاِذا تَوافى۴الناسُ لِلمَحشَرِ۵
مِن قَولهِ الزُّور وَاعِلانِهِبِالكِذبِ فى الناس على جَعْفَرِ۶
وَاللّهِ ما جالَسَهُ سَاعَةًلِلفِقْهِ فى بَدوٍ ولا مَحْضَرِ
ولا رآهُ الناسُ فى دَهرِهيَمُرُّ بَينَ القَبرِ والمِنبرِ
قد قاتلَ اللّهُ ابنَ وَهْبٍ لَقَدْاَعْلَنَ بِالزُّورِ وبالمُنْكَرِ
يَزعَمُ اَنَّ المُصْطَفى احَمَدااَتَاهُ جِبريلُ التَّقِىُّ البَرِى
عَليهِ خُفٌّ وَقَبا اَسوَدٌمُخَنْجَراً۷فى الحقوِ بالخَنجَرِ
و عاقبت در سال دويست از هجرت گذشته به اقران خويش ملحق گشت ، و او است ۸ علاوه از احاديث و اخبارى كه جعل نموده و نسبت به حضرت صادق عليهالسلام داد ، فتوى به خون يحيى بن عبداللّه صاحب ديلم داد و سبب در قتل آن سيّد جليل شد ، حَشَرهُ اللّه تعالى مع مَواليه .
و بدان ابوالبخترى مؤدّب اولاد حَجّاج بن يوسف ثقفى ، و ابوالبخترى كه موسوم به سعيد بن فيروز است و از اصحاب امير مؤمنان عليهالسلام جز او است .
1.رجال النجاشى : ۴۳۰ ش ۱۱۵۵ .
2.مجمع الرجال ۶/۱۹۸ ، رجال الكشى : ۳۰۹ ش ۵۵۸ و ۵۵۹ ، نقد الرجال ۵/۳۱ ـ ۳۲ ش ۵۶۴۷ .
3.وى معافى تميمى يا تيمى بوده ، درباره اين اشعار رجوع كنيد به : تاريخ مدينة دمشق ۶۳/۴۱۱ ، مستدرك الوسائل ۱/۱۱ ، الغدير ۵/۳۱۱ ، تاريخ بغداد ۱۳/۴۵۷ .
4.در چاپ سنگى : تواقى . متن موافق تاريخ دمشق آورده شد .
5.در مستدرك : إذا ثوى للناس فى المحشر .
6.در چاپ سنگى : الجعفر .
7.در چاپ سنگى : فخنجراً .
8.كذا ، بمعناى : او كسى است كه .