373
روح و ريحان ج1

فرمود : « من سيّد اولاد آدم هستم » .
عايشه عرض كرد : سيّد چه معنى دارد ؟
فرمود : « مَنِ افْتَرضَتْ طاعَتُهُ كَمَا افْتَرَضَتْ طاعَتى » ، يعنى : « چنانكه اطاعت من واجب است اطاعت او هم لازم است » .
و در اين فقره اشاره و تصريح است در تكليف واجب لازم عايشه مخصوصاً و سائرين عموماً .
و خواهى دانست طريق معرفت و شناسائى طاعتِ حضرت ختمى مآب و جناب ولايت مآب عليهما الصّلاة والسلام از حضرت عبدالعظيم عليه‏السلام است ، و حديث ابا حمّاد رازى كمال دلالت بر صدق مراد مى‏نمايد ، و عنقريب آن حديث ذكر مى‏شود .
و در كتاب « نهاية اللغة » ۱ منقول است : مردى خدمت حضرت رسول صلى‏الله‏عليه‏و‏آله مشرف شد و عرض كرد : اَنْتَ سيّدُ قريش ؟ فَقالَ : « السّيدُ اللّه‏ُ الَّذى يَحقُّ لَهُ السِّيادَةُ » ، يعنى : تو سَيّد قريشى ؟ آن جناب فرمود : « سيّد خداوند متعال است كه سيادت حق اوست و احدى جز حضرت احديّت عزّوجلّ لياقت ندارد » ۲ .
و در حديث ديگر است : مردى به حضرت رسول صلى‏الله‏عليه‏و‏آله عرض كرد : انت سيّدُنا . فرمود : « مرا رسول و نبى به همان نحوى كه خداوند خوانده است بخوانيد ، و مرا سيّد نخوانيد » ۳ .
و مرحوم شهيد ثانى طاب ثراه فرمودند : بعضى از علماء منع كرده‏اند خداوند را به نام سيّد بخوانند ، و اين منع بر خلاف است بلكه در ادعيه كثيره وارد است كه سيّد از اسماء حسنى است ، و عبارت شهيد عليه الرحمة است : واِنَّ هذا الاسمَ لا يوُهِمُ نقصاً فيجوزُ اِطلاقُهُ

1.النهاية فى غريب الحديث ، ابن اثير ۲/۴۱۷ ماده ( سود ) .

2.از ظاهر عبارت نهايه چنين بر مى‏آيد كه فقط عبارت « السيد اللّه‏ » فرمايش حضرت است ، وبقيه آن در توضيح معناى سيد مى‏باشد . عبارت ابن اثير چنين است : فقال : السيد اللّه‏ . أى هو الذى تحق له السيادة كأنه كره أن يحمد فى وجهه وأحب التواضع .

3.النهاية ۲/۴۱۷ .


روح و ريحان ج1
372

فقره ثانيه : اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا السَّيِّدُ الكَريمُ

اشاره در معنى «سيد» و «كريم» است

بدان صاحب « مجمع البحرين » ۱ فرمود : «سيّد» رئيس قوم است و مُطاع در ميان عشيره و قبيله‏اش اگر چه هاشمى و علوى نبوده باشد ، و سيّد فائق در خير و مالك و فاضل و كريم و حليم و مقدّم را گويند ، و اطلاق سيّد بر شريف در اين اوقات بسيار مى‏شود .
و در رساله « سِرّ الاَدب » سيد را به اسماء عديده خوانده است : «حُلاحِل» سيّد شجاع است ، «همام» سيّد بعيد الهمّه است ، «قمقام» سيّد جواد است ، «غطريف» سيّد كريم است ، «صنديد» سيد شريف است ، «بُهلول» سيد حسن البُشر است ، «اورَع» سيّدى است كه او را جسم و جهارت است .
و جمع اين مفرد «سادة» است كما فى الحديث : « الأَوْصِيَاءُ سَادَةٌ »۲ ، و تقدير آن بر وزن «فَعِيل» است ، و جمع بر « سَيَائد » بسته‏اند ، و علماء فرموده‏اند : السيّد : الماجِدُ الشَريف .
وسيّد مشتق از « سَادَ يَسُودُ » مى‏باشد ، و « سُؤدد » ـ به ضمّ ـ به معنى مجد و شرف است ، و از براى لفظ سيّد مواردى است خاصّه و معانى مخصوصه است ۳ كه غالب آنها جائز است در حقّ حضرت عبدالعظيم گفته شود مگر يك معنى كه آن فرض طاعت است ، و اختصاص به امام عليه‏السلام دارد .
و آن بزرگوار است مفترض الطّاعة چنانكه در كتاب « معانى‏الاخبار » ۴ مروى است كه : حضرت رسول صلى‏الله‏عليه‏و‏آله فرمودند : « على بن ابى طالب عليه‏السلام سيّد عرب است » .
عايشه عرض كرد : مگر شما سيّد عرب نيستيد ؟

1.مجمع البحرين ۳/۷۱ .

2.در مجمع البحرين ۳/۷۳ : وفى الحديث : « العلماء سادة » .

3.رجوع كنيد به : لسان العرب ۳/۲۳۱ ماده ( سيد ) ، الفائق ۲/۱۶۷ ماده ( سود ) ، تاج العروس ۲/۳۸۴ ، التوحيد صدوق : ۲۰۷ ، النهاية ۲/۴۱۷ .

4.معانى الاخبار : ۱۰۲ ح ۲ و نيز ح ۱ ، التوحيد : ۲۰۷ .

  • نام منبع :
    روح و ريحان ج1
    سایر پدیدآورندگان :
    حسيني اشكوري، سيد صادق
    تعداد جلد :
    5
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1382
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 166520
صفحه از 433
پرینت  ارسال به