377
روح و ريحان ج1

خوانده است .
على اىّ حال ، اين لقب را به كسى نتوان داد و به آن احدى را نتوان خواند مگر آنكس كه جامع محامد و محاسن نفسانيّه روحانيّه است . گويند : از قيس بن عاصم سؤال كردند : بِمَ سُدتَ قومَك ؟ قال : بِبَذلِ النَدى وَكفِّ الاَذى ونَصْرِ المَولى ۱ .
و در اين زمان هر آنكه هاشمى است و منتسب به رسول اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله است سيّد خوانند از رضوى و موسوى و حسينى و حسنى و فاطمى و علوى ، و نديده‏ايم دوستان ائمه اطهار عليهم‏السلام ايشان را يا ابناء و احفاد هر يك از ائمه را براى نسبت به هاشم و قريش سيّد خوانده باشند ، و اين لفظ به اين جهت مرسوم و معمول نبوده است ، اما از جهت وصف و شرافت حسب در هر زمانى به هر لسانى مستعمل و مُصطلح بوده است از آنكه نهايت تكريم و تعظيم در اين لقب است ۲ .
و گويا اين لقب براى بنى فاطمه بعد از زمان غيبت صغرى به فاصله‏اى شايع شد سيّما از زمان مرحومين مبرورين سيّد مرتضى نقيب الطالبيين و سيّد اجل موسوى سيّد رضى ـ طاب ثراهما ـ شيوع بهم رسانيد كه به واسطه جلالت قدر و فخامت مقام ايشان با رياست كليّه و سيادت عامه‏اى كه داشتند سائرين اولاد فاطمه بالتبع براى امتياز ايشان با عامّه و عوام ناس موسوم شدند ، و از آن زمان بر اين سلسله جليله اسم سيّد بماند ۳ .

1.توحيد شيخ صدوق : ۲۰۶ ، عدة الداعى : ۳۰۵ ، بحار الانوار ۴/۱۹۷ .

2.به رياض العلماء ۷/۱۳۳ و القاموس الاسلامى ، احمد عطية اللّه‏ ۳/۵۸۵ رجوع شود .

3.در تأييد اين مطلب مى‏گوئيم : در پايان نسخه‏اى از امالى سيد مرتضى نشانى بلاغى است از احمد بن على بن قدامه كه در آن چنين تعبيرى آمده : « الشريف الاجل السيد أبو طالب حمزة بن على بن الحسين العلوى الحلبى » . تاريخ اين قرائت بين سالهاى ۴۵۷ و ۴۵۸ بوده است . در نسخه‏اى از تبيان شيخ طوسى نيز كه كتابت آن به عصر مؤلف برمى‏گردد ( سده پنجم ) شبيه اين عبارت بچشم مى‏خورد . بنا بر اين قول مرحوم علامه تهرانى كه اصطلاح سيد را از حدود سده هفتم مربوط به بنى هاشم دانسته است ( الانوار الساطعة : ۱۰۲ ، النابس : ۹۰ ) صحيح بنظر نمى‏رسد . جهت اطلاعات بيشتر به رساله القاب السادة تأليف نگارنده اين سطور رجوع شود ( چاپ مجمع الذخائر الاسلامية ، سال ۱۴۱۹ ه . ق ) .


روح و ريحان ج1
376

آدم مى‏باشم » ۱ .
و ناقلى نقل كرد : آنكه حضرت نبوى صلى‏الله‏عليه‏و‏آله را سيد خواند خواست نفى كند نسبت هاشمى را از آن بزرگوار ، و خواست بگويد : آن جناب شخصى است مطاع و بزرگ . پس در جواب وى فرمود : مرا بزرگوارى است كه حضرت بارى بر تمام بندگانش داده است به واسطه نبوت و رسالت ، چون صدق دعوى نبوّت معلوم شد هر نسبتى معلوم و واضح مى‏شود .
و وجه ديگر از منع كردن ، نهى از خواندن لقب است به حضور شريفشان براى هضم نفس و قدح مدح .
بلى ، لقب خداوند كه رسول و نبى است اكمل و افضل القاب است . خلاصه سيّد بر خداوند جائز است خوانده شود ، و بر حضرت ختمى مآب صلى‏الله‏عليه‏و‏آله هم به نحوى كه مصطلح در افواه و السنه است ، و در نزد عقيده فرقه حقّه مجوّز ، و همين طريق بر مرد بزرگ كما قال اللّه‏ « وَأَلْفَيَا سَيِّدَهَا لَدَى الْبَابِ »۲ .

[ديگر معانى و استعمالات سيد و شيوع آن براى] [بنى فاطمه و مطالب مفيده ديگر]

و سابقاً ذكر شد يك معنىِ سيّد زوج است ، و مراد از « سيّدها » عزيز مصر است كه شوهر زليخا بود .
و در حقّ حضرت يحيى بن زكريّا عليه‏السلام فرمود : « مُصَدِّقاً بِكَلِمَةٍ مِنَ اللّه‏ِ وَسَيِّداً وَحَصُوراً »۳ مراد شرافت ذاتى و فضل و سؤدد و كرم و حلم [و ]بردبارى و بزرگوارى و تقدّم از اقران است و كمال مدح است از براى حضرت يحيى عليه‏السلام كه خداوند منّان او را آقا و سيّد

1.در صفحات پيشين گذشت .

2.يوسف : ۲۵ .

3.آل عمران : ۳۹ .

  • نام منبع :
    روح و ريحان ج1
    سایر پدیدآورندگان :
    حسيني اشكوري، سيد صادق
    تعداد جلد :
    5
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1382
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 166998
صفحه از 433
پرینت  ارسال به