111
روح و ريحان ج2

برساند و الاّ كاملاً تربيت نكرده است و با قدرت ، تقصير نموده است چنانكه در معنى ربّ العالمين مفصلاً فرموده اند پس ابتداء بعثت حضرت ختمى مآب صلى الله عليه و آله منتهاى تربيت و تأديب شخص حسّى ۱ حضرت ولايت مآب بود .
يعنى : آن جناب در بدو چهل سال بود و حضرت امير عليه السلام ده ساله ، و در اين مدت ده سال به مدد حق ، ليلاً و نهاراً جوهر فطرت و ماده حقيقت ولايت مآب صلى الله عليه و آله را به نحوى مستعد فرمود كه در حين رهاق براى استفاضه علوم غيبيّه از تمام مستعدّين و قوابل كليّه بنى آدم اقوى و اشرف گرديد ، و سبقت و قدمت در اسلام آوردن ورزيد . قطع نظر از قبول كردن اسلام به تمام احكام مسائل حلال و حرام عالم شد . پس با اين حالت پسنديده و بدين تربيت شايسته تو را نمى رسد كه بگوئى در كوچكى و خردسالى ايمان آورد ، پس ايمان وى مقبول نيست اما ابى بكر در زمان كهن سالى ايمان به خاتم پيغمبران صلى الله عليه و آلهآورد پس ايمان وى قبول شد ! بلى طفل خردسالى كه قريب به بلوغ باشد با شيخ كثير السن ابتداءاً در قبول تكاليف شرعيّه الهيّه على السويّه اند مثل طفلى كه تازه بالغ شده باشد و بخواهد مكلّف به تكليفى گردد ، بين اين دو نفر فرقى نيست حال ملاحظه كنيم كدام يك از اين دو استعدادشان بيشتر است البته قوّه استعداد اطفال به واسطه آنكه در ترّقى است بيشتر است تا مرتبه وقوّه كهليت ، اما شيخوخيت در ضعف وانحدار است از اين تعبير اسفل كمّلين ۲ به حالت كبر سن ، و مفاد « العِلْمُ فِى الصِّغَرِ كَالنَّقْشِ فِى الحَجَرِ وَالعِلْمُ فِى الْكِبَرِ كَالنَّقْشِ فِى المَدَر »۳ شاهد خوبى است ، و البته قواى مشايخ و مشاعر و حواسّشان به قوه قواى شُبّان نمى رسد .

1.كذا ، شايد « شخيص » صحيح باشد .

2.از اين جهت اسفل السافلين را تعبير به حالت ( آلت ) كبر كرده اند . ( حاشيه مؤلف رحمه الله ) .

3.الطرائف : ۵۱۵ ، الاربعين ، قمى شيرازى : ۴۲۶ هر دو به حديث نسبت نداده اند ، در بحار الانوار ۱/۲۲۴ ح ۱۳ به نقل از كنز الفوائد كراجكى صدر روايت از اميرالمؤمنين عليه السلام نقل شده است .


روح و ريحان ج2
110

در اينكه ايمان و توحيد حضرت امير مؤمنان عليه السلام به اراده الهيّه و حُسن استعداد حضرت مرتضويّه بوده است

حال بنگريم چه شد كه حضرت امير عليه السلام در طفوليت مشرك نشد و به سنّ ده سالگى ايمان آورد ، جز مدد الهيّه البته نبوده است .
بلى ، در نبى معظم مكرّم صلى الله عليه و آله به توسّط روح الامين بود ولى در آن جناب ، آن فيض به توسّط حضرت رسول صلى الله عليه و آله شد كه تربيت آن جناب را از كوچكى متحمّل و متقبّل گرديد ، و جهت اينكه تخصيص بدان بزرگوار يافت نه اطفال ديگر همانا خواست خدا بوده است ، يا به قول شماها به دعاء رسول صلى الله عليه و آله بود كه به حضرت امير عليه السلام قابليت و استعداد داده شود تا در جميع اطوار مانند رسول مختار صلى الله عليه و آله باشد ، يكى از آنها ترك بت پرستى بود و معلوم است به منطوقه « وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى »۱ از روى هواء نفسانى نبوده است و آن بزرگوار در مدت چهل سال به تسديد روح القدس از براى نفس خود ميلى نگذارد كه او را از رضاء حق خارج نمايد ، و حضرت امير عليه السلام هم به تسديد و تأييد آن جناب در اين مدت ممتدّه وضعى تربيت يافت كه متأدّب به آداب نبويّه صلى الله عليه و آلهگرديد ، يعنى : على نبى شد و نبى على .

در اينكه حضرت رسول صلى الله عليه و آله در تربيت جناب امير عليه السلام با تكميل اين حديث مأموريت داشت

و البته متعلّم و متأدّب از آثار معلّم و مؤدِّب متأثّر مى شود و فرا مى گيرد ، پس بعد از اينكه حضرت رسول صلى الله عليه و آله مأموريت بر تربيت آن وجود مبارك داشته باشد و تكليفى الهى شود براى او البته مانند اداء فرائض موظّفه بايد مُولع و حريص بوده باشد كه مأمورٌ به را به حدّ كمال برساند و معنى تربيت همان است كه مُرَّبى مُرَّبى را به حدّ كامل خود كما ينبغى

1.نجم : ۳ .

  • نام منبع :
    روح و ريحان ج2
    سایر پدیدآورندگان :
    حسيني اشكوري، سيد صادق
    تعداد جلد :
    5
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1382
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 79728
صفحه از 447
پرینت  ارسال به