در اينكه ايمان و توحيد حضرت امير مؤمنان عليه السلام به اراده الهيّه و حُسن استعداد حضرت مرتضويّه بوده است
حال بنگريم چه شد كه حضرت امير عليه السلام در طفوليت مشرك نشد و به سنّ ده سالگى ايمان آورد ، جز مدد الهيّه البته نبوده است .
بلى ، در نبى معظم مكرّم صلى الله عليه و آله به توسّط روح الامين بود ولى در آن جناب ، آن فيض به توسّط حضرت رسول صلى الله عليه و آله شد كه تربيت آن جناب را از كوچكى متحمّل و متقبّل گرديد ، و جهت اينكه تخصيص بدان بزرگوار يافت نه اطفال ديگر همانا خواست خدا بوده است ، يا به قول شماها به دعاء رسول صلى الله عليه و آله بود كه به حضرت امير عليه السلام قابليت و استعداد داده شود تا در جميع اطوار مانند رسول مختار صلى الله عليه و آله باشد ، يكى از آنها ترك بت پرستى بود و معلوم است به منطوقه « وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى »۱ از روى هواء نفسانى نبوده است و آن بزرگوار در مدت چهل سال به تسديد روح القدس از براى نفس خود ميلى نگذارد كه او را از رضاء حق خارج نمايد ، و حضرت امير عليه السلام هم به تسديد و تأييد آن جناب در اين مدت ممتدّه وضعى تربيت يافت كه متأدّب به آداب نبويّه صلى الله عليه و آلهگرديد ، يعنى : على نبى شد و نبى على .
در اينكه حضرت رسول صلى الله عليه و آله در تربيت جناب امير عليه السلام با تكميل اين حديث مأموريت داشت
و البته متعلّم و متأدّب از آثار معلّم و مؤدِّب متأثّر مى شود و فرا مى گيرد ، پس بعد از اينكه حضرت رسول صلى الله عليه و آله مأموريت بر تربيت آن وجود مبارك داشته باشد و تكليفى الهى شود براى او البته مانند اداء فرائض موظّفه بايد مُولع و حريص بوده باشد كه مأمورٌ به را به حدّ كمال برساند و معنى تربيت همان است كه مُرَّبى مُرَّبى را به حدّ كامل خود كما ينبغى