« أَقيلُونى »
۱
به زبان خويش راند و عمل به دعوى خود كرد ، و آن مردمان را جز اغراض فاسده در سر چيزى ديگر نبوده است كه وى را اقاله نكردند و براى دواعى نفسانيه او را ازاله ننمودند و بر حقيقت ولايت كه يمين نبوّت است ظلم كردند .
پس مى گوئيم : چنانكه انبياء در كوچكى به هيچ وجه شرك نياوردند و بت نپرستيدند براى شأنى كه در مرتبه نبوّت مى باشد ، و همچنين اوصياء انبياء هم آلوده به اين معصيت كه اعلى مراتب ظلم است نشدند تا استعداد حمل ودايع نبوّتى داشته باشند .
در اينكه حضرت امير طرفة لعينى شرك نياورد و خود حقيقت ايمان بود
كذلك به عقيده شماها عامه حضرت امير عليه السلام طرفة العينى به عبادت غير خدا توجه نفرمود بلكه همّت و توجّهات قلبيه اش به سوى حق بود و مستغرق در بحار اطاعت چه در حالت صغر و چه در حالت كبر .
پس ظالم نبود و همه وقت خدا را ستود ، لهذا بنا بر مطابقت انبياء و اوصياء ماضين اين نبىّ و وصّى هم بايد چنين باشند ، و هر كه غير اين است لياقت امامت و خلافت حضرت رسالت صلى الله عليه و آله ندارد ، و داخل در عنوان « لاَ يَنَالُ عَهْدِى الظَّالِمِينَ »۲ مى باشد و تقدم و تفوق