115
روح و ريحان ج2

غدير را فراموش كردند ؟
و محقّق است در آن روز هفتاد هزار نفر از رجال و نساء حضور داشتند و هجوم آوردند و تبعيّت نمودند و اقرار به امامت و خلافت آن بزرگوار كردند ، پس حجيّت آن اجماع چه شد ؟ !
و معنى حديث « لا تَجتمعُ اُمّتى عَلَى الْخَطاء »۱ . و آنچه اهل سنت و جماعت گفته اند : يرى الحاضر ما لا يرى الغائب ، در اين مقام اجتهاد در برابر نص است . ( حاشيه مؤلف رحمه الله ) . با حضور جناب رسول صلى الله عليه و آله به كجا رفت و آخر دليل شرعى و شمشيركشى از كجا آوردند و چه فتنه و غوغا بر پاكردند و عجب است از عوام انعام كالنُّعام وَهَمَج رَعاع ۲ كه خلافت را چون سلطنت به زور اعوان و انصار وميل خودشان فراهم آورده قرار دادند و حضرت امير عليه السلام را به مسجد كشيدند و با بضعه نبويّه و دو ريحانه ابو الرّيحانتين كردند آنچه كردند ، و مصافحه با ابى بكر كردند و دست او را بوسيدند .
بيت



وَكَمْ مِنْ يَدٍ قَبّلتُها عَنَ ضَروُرةٍوكانَ مُنائى قَطعُها لَو اُمكِّنُ
يعنى : چه دستى را كه من به حسب ضرورت بوسيدم و آرزوى من جدا كردن او بوده است ، نعوذ باللّهِ مِن انغمارِ عُقُولِهم .
خلاصه ، اگر تمسك ايشان به نماز كردن ابى بكر است در مسجد زمان اشتداد حضرت

1.بدين لفظ بيشتر در نزد علماى متأخر خصوصاً اصوليين و اهل كلام مشهور است چنانچه در قوانين الاصول : ۳۵۴ و ۳۸۴ به حضرت نبوى صلى الله عليه و آلهنسبت داده شده ولى از قدماى اهل سنت نيز نقل شده مانند نووى در مجموع ۱۰/۴۲ ، البته آنچه از عامه مشهور است « لا تجتمع أمتى على ضلالة » مى باشد . رجوع كنيد به : سنن ابن ماجه ۲/۱۳۰۳ ح ۳۹۵۰ ، مواهب الجليل ۳/۶۴ ، الصراط المستقيم ۱/۱۱۳ ( در ردّ اين حديث ) ، نيز ۳/۱۲۵ ـ ۱۲۶ .

2.اشاره به كلام اميرالمؤمنين عليه السلام درباره مردم كه الناس ثلاثة : فعالم ربانى ، ومتعلم على سبيل نجاة و همج رعاع أتباع كل ناعق . . » رجوع كنيد به نهج البلاغه ۴/۳۵ ( عبده ) خطبه ۱۴۷ .


روح و ريحان ج2
114

شخصى كه سالها از حدود الهى تعدّى كرده و غالب عمر خود را صرف بر ظلم نفس خود نموده بر معصوم بزرگوارى كه جز تغذّى و تشفّى از غذاهاى رحمانى روحانى نداشته روا نيست .
البته هر آنكه عاصى است مى داند كدام يك از اين دو نفر محبوبترند در نزد حضرت رسول صلى الله عليه و آله البته آنكه تربيت كرده حضرت رسول صلى الله عليه و آلهاست و مخاطب به خطاب « لَحْمُك لحمى ودَمُكَ دمى »۱ اولى است در محبوبيت ، و هر آنكه محبوب رسول است محبوب خداست .
پس عرض مى كنم : حديث « مَن ماتَ و لم يَعرِف امامَ زَمانه . . » صحيح و مراد از معرفت امام هم شخص معصوم مؤمن است نه عاصى مشرك از آنكه معرفت مشرك ؛ كافر لازم و واجب نيست و به عقيده شيعه اماميّه اگر در اواخر عمر ابى بكر و امثال وى ايمان آوردند براى امارت و رياست عامّه و طمع و حبّ جاه بوده و الاّ امامت كه رياست كليّه و سلطنت الهيّه است بر هر جاهل نادان شايسته نيست ، و عقل بر منع آن حاكم است ، و در صورتى كه به قول شماها بر حسب واقع ايمان آورده باشد كجا به مقام آن بزرگوار مى رسد ، و از كجا حداثت سن مانع از تلبّس به لباس امامت است ، همان حكايت على بن جعفر است و حضرت جواد ابا جعفر عليه السلام كه سابقاً عرض شد كه : ريش سفيد خود را گرفت و گفت : « خداوند مرا شايسته اين عمل ندانسته است و حضرت جواد عليه السلامرا با اين صغر سزاوار دانست ! چه بايد كرد ؟ و در نظاير مناقشه نتوان كرد پس مناط خواست خداست نه ميل و خواست بندگان و اجماع گروهى از اهل عناد و غرض .
پس وقعه غدير و نصب امير عليه السلامكجا رفت كه اتّفاق فريقين است بر آن ، و چه شد وقعه

1.در نقلهاى مصادر مورد مراجعه « لحمك من لحمى ودمك من دمى » آمده مانند : امالى صدوق : ۳۴۲ ، اكمال الدين : ۲۴۱ ، مائة منقبة : ۴۱ ، مزار ابن المشهدى : ۵۷۶ ، در بخشى از روايت امالى صدوق : ۱۵۷ چنين آمده : « الايمان مخالط لحمك ودمك كما خالط لحمى ودمى » ، نيز الغارات ۱/۶۲ ، مناقب ابن المغازلى : ۲۳۷ ، المسترشد : ۶۳۵ .

  • نام منبع :
    روح و ريحان ج2
    سایر پدیدآورندگان :
    حسيني اشكوري، سيد صادق
    تعداد جلد :
    5
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1382
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 81063
صفحه از 447
پرینت  ارسال به