آن قومى از امّت حضرت رسول صلى الله عليه و آلهبيايند كه كفّار آنها را نشناسند ، و شريك در اين خونها نشده باشند نه از گفتار و نه از كردار و نه از قصد ، و آن اجسام را دفن كنند و نشانه و علامتى از براى قبر مطهّر آن سرور قرار دهند ، و هر روز از هر آسمان يكصد هزار ملك تحفه ها بياورند و به زيارت آن قبر شريف مشرف شوند ، و نماز گزارند و به تسبيح و استغفار از براى زائران آن بزرگوار مشغول شوند . . » إلى آخر الحديث .
خلاصه چنانكه جراحات بدن آن سيّد مظلوم را مانند عطش شديد وى نتوان وصف و احصاء كرد و چنانكه كيفيّت صعوبت شهادت را از قتل صبر و ذبح از قفاء نتوان تصور نمود ، همين طريق است برهنه و عريانى آن جسد مطهّر .
و جناب زينب عليهاالسلام در محضر يزيد فرمود : « الا فالعَجَبُ كُلُّ العَجَب لِقَتلِ حِزبِ اللّهِ النُّجَباء بِحِزبِ الشَّيطانِ الطُّلقاءِ ، فهذهِ الايدى تَنطِفُ مِنْ دِمائِنا وَالأفواهُ تَتَحَلَّبُ مِنْ لُحُومِنا وَتِلْكَ الجُثَثُ الطّواهِرُ الزَّواكى تنتابها العَواهِل وَتَعْفِرُها۱اُمَّهاتُ الفَراعِل »۲ .
و معنى فقره اخيره آن است : اين بدن هاى پاك و پاكيزه را گرگهاى درنده ۳ بايد به خاك بمالند و آنها را بگزند .
و خوش گفته است صنوبرى شاعر :
يا خَيرَ مَن [لبس] النبوّةَمِن جَميعِ الأنبياءِ
وَجدى على سِبطَيكَ وجدٌليسَ۴يؤذن بانقضاء
مَن ذا لمعفُورِ الجَوادمُمالِ أعوادِ الخباء
مَن لِلطريح الشلْوِعُرْياناً مخـلَّى بــالعـراء
مَن لِلمحنّط بالتُرابِوَللمُغسَّل بالدمـاء
مَن لابنِ فاطمة المُغيَّبِعَن عُيونِ الأولياءِ۵
هشتم : غير از برهنگى آن بدن جسارت هاى ديگر اهل كوفه است كه بر كمال مظلوميت آن امام مظلومان كمال دلالت دارد .
از آن جمله منقول است : چون حمزه سيد الشهداء در غزوه احد شهيد شد ابو سفيان بر شهداء احد عبور كرد ، چون جسد حمزه را ديد نيزه را به دهان حمزه گذارد و قدرى شماتت كرد و گفت : يا عاقّ ! يا شاقّ ! چون يافت او را مثله كرده اند و به اصابع و انامل و اعضاء و خارجه از بدنش اذيت كرده اند و جگرش را برآورده اند صيحه زد : يا اتباع محمّد ! إن فى قتلاكم مثلة واللّه ما أمرتكم بهذا ولا رضيت ۶ .
يعنى : اى بستگان محمد ! در ميان كشتگان شما يكى مثله شده است ، قسم به خدا من راضى نبوده ام و امر نكرده ام .
1.در بحار : تعفوها ، ولى در لهوف مانند متن نقل شده است .
2.اللهوف فى قتلى الطفوف : ۱۰۷ بحارالانوار ۴۵/۱۳۴ ، عوالم : ۱۷/۴۳۵ ، لواعج الاشجان : ۲۳۰ .
3.در چاپ سنگى : دونده .
4.لبس « منه » .
5.قصيده اى نسبتاً مفصل است . رجوع كنيد به : مناقب ابن شهر آشوب ۲/۲۳۲ ، الغدير ۳/۳۷۱ ، بحار ۴۵/۲۵۳ .
6.اعلام الورى ۱/۱۸۱ ، به نقل از موسوعة التاريخ الاسلامى ۲/۳۲۱ .