167
روح و ريحان ج2

يا آن كه جنّات ثمانيه را بر حسب وفور نعمت و ظهور رحمت و خلود لازم واُبُود دائم خانه جاويدان خود خوانده كه : « اِنّها دارى واِنّها جَنّتى » .
يا آن كه سكنه عالم علويه را مانند مقربين حضور و ملتزمين خلوت خاصّه سلطانيه و رسالت و سفارتشان هر يك را بر حسب مقام و شأن سفراء و رسل خود خوانده ؛ از آن كه ملائكه از « الوكة » است و « الوكة » به معنى رسالت و پيغام بردن است ۱ .
و يا آن كه مساجد را عموماً و خانه كعبه را خصوصاً به جهت ظهور ستايش و مراسم بندگى و نيايش خانه معموره خويش خوانده .
يا آن كه حجر الأسود را به ملاحظه استلام و تقبيل حاجّ مانند بوسيدن دستهاى بزرگان و پادشاهان « يمين اللّه » خوانده .
يا آن كه ناقه صالح را بواسطه عظمت جثه و انحصار خلقتش در افراد جنس بهائم و وحوش و ايجادش بدون ماده مانند عالم امر « ناقة اللّه » خوانده .
و يا آن كه از سنخ روحانيات روح مخلوق منفوخ در هيكل حضرت آدم را « وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِى »۲ خوانده .
يا آن كه حضرت عيسى بن مريم را بر حسب تجرّدش از علائق عوالم ماديه حسيه و تهذيبش از تكوّن نطفه منويه اصليه و ارجاعش به عالم ملكوتيه كه مقام اصلى اوّلى وى بوده « روح اللّه » خوانده .
و يا آن كه انبياء عظام ديگر را كه در زيارات نسبت به خداوند مى دهند مانند « صفى اللّه » و « نجىّ اللّه » و « خليل اللّه » و « ذبيح اللّه » و « كليم اللّه » و « روح اللّه » و « حبيب اللّه » به

1.جوهرى در صحاح ۴/۱۶۱۱ ماده ( ملك ) مى گويد : والملك من الملائكة واحد و جمع . قال الكسائى : أصله مألك بتقديم الهمزة ، من الألوك ، وهى الرسالة ، ثم قلبت وقدمت اللام فقيل : ملأك . . . ثم تركت همزته لكثرة الاستعمال فقيل : ملك ، فلما جمعوه ردّوها إليه فقالوا : ملائكة وملائك أيضاً . و نيز بنگريد به : النهاية فى غريب الحديث ، ابن اثير ۴/۳۵۹ .

2.حجر : ۲۹ .


روح و ريحان ج2
166

فِى النُّجُومِ * فَقَالَ إِنِّى سَقِيمٌ » 1 .
و اخبار هر يك از پيغمبران و گريه و اندوه ايشان و تشرف به آن تربت مباركه بيانى مفصّل مى خواهد 2 . 3

در اينكه جناب سيد الشهدا عليه السلام خون خدا باشد ضررى ندارد

عجالةً خوب است مطلبى كه در آغاز اين عنوان اشاره نمودم انجام دهم .
علاوه از آن چه در معنى ثار اللّه بسط دادم پس بنابرآن معنى كه « ثائر » همان ثار باشد يعنى : جناب سيد الشهداء عليه السلام را خون خدا بخوانيم بدون اينكه خدا خونخواه باشد يا خود آن بزرگوار ، آيا معنى ديگر جائز است گفته شود كه مناسبتى داشته باشد ؟
آن چه به فهم قاصر مى رسد و در ذهن حاضر دارد آن است كه : خداوند متعال براى تشريف و تكريم بعضى از مخلوق ذى شان را به خود نسبت مى دهد ، نظير آن تشبيه معقول به محسوس است براى تفهيم افهام و اذهان بندگان يعنى : هر عضوى از اعضاء انسانيه را بنا بر ظهور و بروز صفت خاصه اضافه و انتساب به خود فرموده .
مثلاً ظهور سلطنت و استيلاء سلطان بر سرير و تخت است ، و خداوند سبحان كه سلطان السلاطين است و منزّه از جهت و زمان و مكان ، عرش عظيم را كه اعظم اجرام و اجسام است و محيط بر تمام مخلوقات از مجرّدات و ماديات آن را عرش خود خوانده ، و اظهار استيلاء و استواء خود را كه همان ظهور قدرت است بر آن فرموده كه : « الرَّحْمنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى »۴ .

1.صافات : ۸۸ ـ ۸۹ .

2.بطور نمونه رجوع كنيد به : كامل الزيارات : ۱۷۰ ح ۲۲۰ ، بحار ۴۵/۲۰۸ ـ ۲۰۹ ، مستدرك الوسائل ۱۰/۳۱۴ ، عوالم : ۱۷/۴۶۳ .

3.فاستمع ماذا يقول العندليب حيث يروى من أحاديث الحبيب أى الاحقر الكليل . ( حاشيه مؤلف رحمه الله بدون مشخص كردن مكان پانوشت ) .

4.طه : ۵ .

  • نام منبع :
    روح و ريحان ج2
    سایر پدیدآورندگان :
    حسيني اشكوري، سيد صادق
    تعداد جلد :
    5
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1382
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 78302
صفحه از 447
پرینت  ارسال به