رسيد پس فرمود : « بسم اللّه وباللّه وعلى ملَّةِ رَسولِ اللّه » .
آن گاه سر مباركش را به آسمان بلند كرد و عرض كرد : « اللهم! انَّك تَعلمُ انّهُم يَقتُلونَ رجلاً لَيس على وجهِ الأرض ابنُ بنتِ نبىٍّ غيرُه » .
پس آن تير را كشيد از قفايش خون مانند ناودان برآمد ، پس دست مبارك را بر جراحت گذارد و خون را به آسمان ريخت قطره اى از آن برنگشت و قبل از آن حمرت نبود ، پس دفعه ثانيه دست مبارك را گذارد چون پر از خون شد به سر و محاسن شريف ماليد و فرمود : همين طور هستم تا جدّم را ملاقات كنم و من مخضوب به خونم باشم و عرض كنم : يا رسول اللّه ! فلان و فلان مرا كشتند ۱ .
و در كتاب مقتل « بحار الانوار » ۲ مرويست : سنان بن انس نخعىِ بى رحمِ سنگ دل ، بعد از طعن سنان بر ترقوه و صدر شريف آن امام مظلوم ، تيرى بر گلوى مبارك آن بزرگوار زد كه از اسب بر زمين قرار گرفت ، پس آن جناب نشست و از گلوى مطهر آن تير را كشيد و دو دست مباركش را با هم نگاه داشت ، و هر وقت كفّين پر از خون مى شد بر سر و محاسن مى ماليد و مى فرمود : « هكذا حتّى اَلقَى اللّهَ مخضباً بِدمى مَخْضُوباً۳على حقى » .
و أبو مخنف نقل كرده است : مردى از بنى كنده ضربتى بر فرق مباركش زد كه خون بر صورت شريفش جارى يافت ۴ .
خلاصه آن خونى كه از قلب آن قلب عالم امكان كه تعبير به مهجة القلب است كرديم ، جزئى از آن در ملكوت اعلى مذخور و محفوظ شد و از آن قطره اى برنگشت براى آن كه سيد انبياء يا ملائكه ملأ اعلى آن خون را در شيشه ها ضبط و حفظ كنند .