193
روح و ريحان ج2

خَضْراءَ ، فهذا ما رأيت وقد اَنِفَ الأمرُ وقَرُبَ الرَّحيلُ فى هذه الدنيا لا شكَّ فى ذلك » .
ترجمه آخر حديث آن است : اى حسين ! تعجيل كن و تأخير نينداز ، اين ملكى است با وى شيشه سبزيست ، مى خواهد خونت را اخذ نمايد ، پس از آن چه ديده ام وقت رفتن و كوچ كردن است از دنيا و شكى در آن نيست .
حال بدانيم آن خون را پيغمبر صلى الله عليه و آله با ملائكه كجا بردند و براى چه نگاه داشتند .
آن چه از فقره زيارت معلوم است مى نويسد : « اشهد أنَّ دَمَكَ سَكَنَ فِى الخُلد واقشعرَّت لَهُ أظِلَّةُ العرشِ » 1 .
يعنى : شهادت مى دهم خون تو در خلد ساكن شد و از وى ما فوق عرش به لرزه در آمد .
و ظاهر اين نحو مى نمايد : مراد از « خلد » جنّت الخلد است ، و مراد از « عرش » فلك نهم و مراد از « اظلّه » آن چه در تلو و سايه عرش است .
اما جهت اينكه به بهشت بردند براى آن كه جنّات عاليه ثمانيه بأسرها به روايت عبداللّه بن مسعود به جهت آن بزرگوار خلق شد و شجرة الخلد كه در بهشت است به نام نامى حسين عليه السلام است ، و جزاء ريختن خون آن شريف همانا تمليك و سكون در آن است ، در فرداى قيامت با ضميمه شفاعت گناه كاران از امّت مرحومه و اصل اصيل و ركن انسان هم دل اوست ، چون مهجة القلب حسّى بشرى آن جناب در بدو تكوّن وجودش از جنة الخلد گرفته شد ، چنانكه بدن شريفش به تربت كربلا ملحق شد خون دل اطهرش نيز به جنّة الخلد معاودت كرد .
پس بر اين بيان توان گفت : « ثار اللّه » و « دم اللّه » همان « مهجة اللّه » است ، و اگر گفته شود تمام وجود سيّد الشهداء عليه السلام مهجة القلب حضرت ختمى مآب است تصديق بايد نمود ؛ از آن كه حضرت رسول صلى الله عليه و آله روزى فرمود : « انى رأيتُ كَلْباً يَلِغُ فى دَمى » يعنى : « در

1.كافى ۴/۵۷۶ ، كامل الزيارات : ۳۶۴ ، من لايحضره الفقيه ۲/۵۹۵ .


روح و ريحان ج2
192

اما بنا بر اينكه جدّ بزرگوارش آن خون را حفظ فرموده باشد .
از مقتل كتاب « بحار الانوار » ۱ مرويست از ابن عباس كه گفته : نيمه روزى پيغمبر را اَشْعَث اَغْبَر در خواب ديدم و در دستش شيشه اى بود كه در آن خون بود . عرض كردم : اين خون كيست و چيست ؟ ! فرمود : خون فرزندم حسين است كه برداشته ام چون برخواستم شمردم روزها را معلوم شد كه آن روز شهادت آن بزرگوار بوده است .
و در كتاب مذكور است ۲ : از شخص كورى جهت كورى وعماء آن را پرسيدند ، گفت : من در كربلا بودم ، شبى حضرت رسول صلى الله عليه و آله را محزون و اندوهگين در خواب ديدم ، در برابرش نطعى و به دستش حربه اى بود و ملكى ايستاده شمشيرى در دست داشت ، و در برابرش طشت خونى بود ، براى اينكه سواد لشكر شقاوت اثر بودم از خون آن طشت بر چشمهاى من كشيد به نحوى كه دو چشم من سوخته شد چون برخاستم خود را كور يافتم .

در اينكه خون آن سيد مظلوم مرارا به بهشت جد بزرگوارش با ملائكه بردند و مطالب ديگر

اما بنابر اينكه ملائكه برده باشند آن خون شريف را در كتاب « مناقب » 3 ابن شهر آشوب مازندرانى مرويست كه : در شب عاشوراء جناب خامس آل عباء عليه السلام فرمود : « اكنون جدم رسول اللّه صلى الله عليه و آله را در خواب ديدم و با وى جماعتى از اصحابش بودند ، پس به من فرمودند : « أنتَ شَهيدُ آلِ محمد ، وقد استَبْشَرَ بك أهلُ السموات وأهل الصَّفِيح 4 الاعلى ، فلْيَكُنْ افطارُك عندى الليلةَ ، عجِّل ولا تؤخِّرْ ، فهذا مَلَكٌ قد نَزل من السماء لِيَأْخُذَ دمَك فى قارورةٍ

1.بحار الانوار ۴۵/۲۳۱ ، نيز رجوع كنيد به : مشكاة المصابيح : ۵۷۲ ، الاصابة ۱/۳۳۴ ، اسد الغابة ۲/۲۲ ، عوالم : ۱۷/۲۳۵ ، المعجم الكبير ، طبرانى ۳/۱۱۰ ح ۲۸۲۲ .

2.بحارالانوار ۴۵/۳۰۳ ، مناقب ابن شهر آشوب ۳/۲۱۶ ، مدينة المعاجز ۴/۸۴ ح ۱۱۰۲ .

3.به نقل از مناقب در بحارالانوار ۴۵/۳ مذكور است ولى عجالةً در مناقب آن را نيافتم ، نيز رجوع كنيد به : لواعج الاشجان : ۱۲۱ ، عوالم ، جلد امام حسين عليه السلام : ۱۷/۲۴۷ .

4.در چاپ سنگى : الصفح .

  • نام منبع :
    روح و ريحان ج2
    سایر پدیدآورندگان :
    حسيني اشكوري، سيد صادق
    تعداد جلد :
    5
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1382
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 78216
صفحه از 447
پرینت  ارسال به