پس از داعى گفتن است كه « هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَى تِجَارَةٍ تُنجِيكُم مِنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ »۱ ، و بر آحاد اين امّت استماع نمودن و عمل كردن است و بر خداست هر بنده اى كه گامى به سويش بردارد او را به خودش وا نگذارد و « نَحْنُ نَحكُمُ بالظّاهِر وَاللّهُ يَتَولّى السَّرائِرَ »۲ .
و افسوس و حسرت بايد خورد از وضع و طرز ابناء اين زمان كه اگر در مجلسى ذكرى از قرآن و احاديث خاتم پيغمبران صلى الله عليه و آله وائمّه انام عليهم السلامشود ، طباع از شنيدن آنها كمال انزجار دارد ، اما اگر ذكرى از شرك و كفر و آداب سياساتِ شيطانيّه نفسانيّه شود ايشان را با نهايت ميل و رغبت مستمع و متوجّه مى شوند .
در حكايت فضل بن يحيى برمكى و ابو الهول شاعر
همانا حكايت دو بيت ابوالهول شاعر است كه در نهروان فضل بن يحيى بن خالد برمكى محضرى از شعراء آراست ، پس در ابتداء توجّه به ابوالهول شاعر كرده گفت : مدائح تو را نمى شنوم مگر آنكه بخوانى اشعارى كه در هجاء ما گفته اى . هر قدر استعفاء كرد فائده نبخشيد ، پس اين دو بيت خواند و وى را تحسين كردند :
اِذا ذُكِرَ الشِّركُ فى مَجلِسٍاَضآءَتْ وُجُوهُ بَنى بَرمَكِ
يعنى : وقتى كه در مجلسى ياد از دأب شرك مى شود اولاد برمك خوش وقت مى شوند ، اين فقره اشاره اى است به كفر و شرك قديم برامكه .
وَاِن تُلِيتْ عِندَهُم سُورَةٌاَتَوْا بِالاَحاديثِ مِن مَزْدَكِ۳