پس از اطّلاع به عرايض سائرين از تابعين خواهى دانست كه عرض دين حضرت عبدالعظيم اختصاص ديگرى دارد و هر آنكس بر آن معتقد شد و ثابت گرديد وفات كرد ، البته با آن بزرگوار در درجات عاليه جنّات خواهد بود .
و خوب است اين پنج شعر را از مرحوم سيّد حميرى بنويسم :
فالتَمَسُوا دُونَكُمُ مَنْهلاًيَرويكُمُ أو مَطْعَماً يَشْبُع
هذا لِمَنْ والى بَنى اَحْمَدٍولَمْ يَكُنْ غَيْرَهُمُ يَتْبَعُ
فاَلْفَوْزُ لِلشّارِبِ مِنْ حَوْضِهِمْفَالْوَيْلُ وَالذُّلُّ لِمَنْ يَمنَعُ
اَلْحِمْيَرِى مادِحُكُمْ لَمْ يَزَلْوَلَوْ تُقَطَّع اَصْبَعٌ اَصْبَعُ
وَبَعْدَها صَلُّوا عَلَى الْمُصْطفىوَصِنْوه حَيْدَرَة الاْصْلَعُ۱
اوّل در عرض دين خالد بن جرير بجلى است
پس عرض مى كنم : از اين نه نفر كه دين خودشان را عرضه داشتند غير از حضرت عبدالعظيم عليه السلام :
اوّل : خالد بن جرير بجلى است .
كشى در « رجال » ۲ خود از جعفر بن احمد و وى از جعفر بن بشير ۳ و وى از ابى سلمه جمّال روايت كرد كه گفت : من خدمت حضرت صادق عليه السلامبودم كه خالد بجلى وارد شد عرض كرد : جعلت فداك ! من اراده كردم وصف كنم از براى شما دين خود را كه الحال بدان متدّين مى باشم و دين خداى تعالى مى دانم ، و چندى قبل هم از آن جناب سؤال كرده بود . فرمودند : « سؤال كن ، واللّه از هر چه سؤال نمائى ، مى گويم ، و كتمان نمى كنم و تو را خبر مى دهم » .