مى شود ، امّا آفتاب روح ولايت بر هر عنصرى كه بتابد هر رنگى كه بخواهد از آن عضو ظاهر شود ، و اين آفتاب ولايت با آنكه رنگ دارد بى رنگ است ، و با آنكه ظاهر است مخفى است ، يعنى : رنگ روح و حقيقت ولايت اگر چه از هر چيزى اجلى است اما با كمال ظهور و جلوه اى كه دارد خفاء ديگرى دارد ، و يكى از مظاهر آفتاب تابنده ولايت حقّه هيكل مخلوق محسوس اوست .
چون ابر جسد حسى عنصرى را ربط ديگرى است و خود جوهر اظهر و انورى ؛ لهذا ظهورات و تلونات مَرئيّه اش در انظار و ابصار بر حسب اختلاف قوابل مختلف و مرئى مى شود تا آن هم كرامتى مخصوص باشد .
پس مى گوئيم : هر رنگى كه نيك است از هر يك از اولياء خدا توان پذيرفت و يافت مگر لون قبيح و رنگ زشت ؛ از آنكه هيچ عضوى از اعضاى بدنيّه ايشان را زشك و قبيح نمى دانيم ، بلكه طينت كلِ وجودشان را بالكليّه از طينات اعلى عليين و عرش برين يافته ايم ، و آيه كريمه « فِطْرَةَ اللّهَ الَّتِى فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لاَ تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللّهَ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ »۱ شاهدى است .
در حكايت صوفى و رنگ رز
گويند : صوفى كبود پوشى به در دُكان رنگ رزى جامه هاى رنگارنگ يافت ، گفت : اى استاد در اين كارخانه يك رنگ مى بايد اين همه رنگ به چه كار آيد ؟ ! رنگ رز مرد عارفى بود ، در جواب گفت : اى صوفى ! از عشق بوئى ندارى اگر نه بايست همه را يك رنگ بشمارى .
صبغة اللّه چيست رنگ خم هورنگها يك رنگ گردد پيش او
و محيى الدين در « فتوحات مكيّه » گفته است : كدام رنگ از رنگ وجود زيباتر است كه