269
روح و ريحان ج2

عرض كرد : بلى .
پس متوكّل از آسمان و زمين ، مشرق و مغرب ، ملائكه كثيره اى ديد كه از ملاحظه آنها افتاد غش كرد ، چون به هوش آمد آن جناب فرمود : « ما مشغول به امر آخرتيم ، به امور دنيويّه اعتنائى نداريم ، و از آنچه در حقّ من گمان مى كنى بر تو بأسى نيست » . پس از اين جهت مشهور شد آن جناب به عسكرى .

[كرامت حضرت عسكرى عليه السلام به نقل از راوندى]

و خوش دارم اين حديث را كه راوندى طاب ثراه ۱ نقل فرموده است از كرامات حضرت ابا محمد عسكرى عليه السلامبنويسم :
عيسى بن صبيح گفت : من در حبس بودم كه حضرت امام حسن عسكرى بر ما وارد شد فرمود به من : « از عمر تو شصت و پنج سال و يك ماه و دو روز گذشته است » . و من كتاب دعائى داشتم كه تاريخ ولادت من در آن مكتوب بود ، چون نظر كردم در آن مطابق يافتم .
آن گاه فرمود : « فرزند دارى ؟ » عرض كردم : نه . پس دست برآورد به آسمان و عرض كرد : « اللهم ارزقه ولداً يكون له عضداً ، فنعم العضد الولد » ، پس تمثّل جست به اين بيت :



من كان ذا عضد يُدركِ ظلامته۲
انّ الذليل الّذى ليست له عضد۳

يعنى : كسى كه فرزندى دارد كه قوّه بازوى اوست ظلمى كه بر او شده است مى خواهد اين فرزند دفع كند و بخواهد . و ذليل و خار كسى است قوّه بازوى و فرزندى ندارد .

1.الخرائج والجرائح ۱/۴۷۸ ح ۱۹ .

2.والظلامة والظليمة والمظلمة بفتح اللام و الكسر أشهر ، ما تطلبه عند الظالم ، وهو اسم ما أخذ منك بغير حق . مجمع . ( حاشيه مؤلف رحمه الله ) . رجوع شود به : مجمع البحرين ۳/۹۵ ماده ( ظلم ) .

3.ابن قتيبه در عيون الاخبار ۳/۵ شعر را با اضافه بيتى ديگر به عمرو بن حبيب ثقفى نسبت داده ، چنانچه در هامش خرائج مذكور است .


روح و ريحان ج2
268

عاقبت معتمد عبّاسى آن جناب را به زهر شهيد كرد و آن حضرت هم معاصر با مستعين و معتزّ و مهدى و معتمد باللّه باشد از خلفاء غير حنفاء بنى عبّاسى .
و بدان لقب عسكرى اختصاص به حضرت ابا محمّد امام حسن عليه السلام ندارد ، بلكه حضرت ابوالحسن امام على النّقى عليه السلام را اوّل عسكرى خواندند ، و بعد از آن جناب نيز حضرت ابا محمد مشهور به اين لقب گشت ، و عسكر اسم محلّه اى از محلاّت سرّ من راى بود كه در آن عساكر خلفاء بنى عبّاس منزل داشتند ، و چون آن جناب در آن محلّه مسكن داشت از اين جهت مشهور به عسكرى شدند .
و صاحب « مجمع البحرين » ۱ فرمود : عسكر قريه اى است كه مولد حضرت حجة اللّه اعظم صلوات اللّه عليهم در آن است .
و وجه ديگر كه اشهر است و راوندى طاب ثراه نقل فرموده است ۲ : روزى متوكّل باللّه حكم نمود نود هزار نفر از سوارهاى اتراك كه در سرّ من رأى ساكن بودند ۳ هر يك توبره اسب خودشان را پر از خاك كرده در وسط بيابان بريزند .
پس هر يك با اسلحه كثيره توبره ها را پر از خاك كردند و ريختند كه آن را « تل المخالى » ۴ گفتند يعنى : تلّ توبره ها ، آن گاه به حضرت ابا محمّد عرض كرد : تو را حاضر كردم براى آنكه عسكر خود را بر تو عرضه دارم . و غرض وى كسر خاطر آن جناب بود براى خوفى كه داشت .
پس امام عليه السلام فرمودند : « مى خواهى بر تو من هم عسكر خود را عرضه دارم ؟ » .

1.مجمع البحرين ۳/۱۸۱ ماده ( عسكر ) .

2.الخرائج والجرائح ، قطب راوندى ۱/۴۱۴ ح ۱۹ ، بحارالانوار ۵۰/۱۵۵ ح ۴۴ ، حلية الابرار ۲/۴۷۵ ، اثبات الهداة ۶/۲۴۹ ح ۴۶ .

3.و سامراء شهرى است كه معتصم باللّه بنا كرد و در آن على هادى و حسن عسكرى صلوات اللّه عليهما مدفون شدند و چهار قسم خوانده مى شود : سامراء ، و سَرّ من رأى بفتح سين ، و سُرّ من رأى بضم آن ، و ساء من رأى . و در ساء آن مسعودى شرح مبسوطى دارد . حاجى باقر . ( حاشيه مؤلف رحمه الله ) .

4.در باره تل المخالى به مراصد الاطلاع ۱/۲۷۲ رجوع شود .

  • نام منبع :
    روح و ريحان ج2
    سایر پدیدآورندگان :
    حسيني اشكوري، سيد صادق
    تعداد جلد :
    5
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1382
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 77898
صفحه از 447
پرینت  ارسال به