305
روح و ريحان ج2

و متمسّك شده اند به اين آيه كريمه : « مَا نَنَسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنْسِهَا نَأْتِ بِخَيْرٍ مِنْهَا أَوْ مِثْلِهَا »۱ .
و بعضى هم به اوصاف قائل شده اند يعنى : هر كس اظهار دعوت و ارشاد كرد و اوصاف مخصوصه از او ظاهر شده و اجازه از ولى سابق و قطب فائت داشت ، بايد مردم رجوع به وى نمايند ؛ از آنكه فيوضات از مبدأ به وى مى رسد و از او به خلق ، و فرقى نمى كند صاحب اوصاف خاصّه از آل محمد صلى الله عليه و آله باشد و چه از آل ابى جهل ؛ چه از آل على و چه آل عمر و آل ابى سفيان و آل مروان باشد ، و اين جماعت اعتقاد به قائم آل محمد صلى الله عليه و آلهمخصوصاً ندارند ، مناط اعتبار در نزد ايشان اتصاف به اوصاف خاصّه معلومه است ، پس هر آنكه متّصف شود از هر طائفه باشد او ولىّ است .
و مى گويند : حضرت امام عصر عليه السلام وفات كرد ولىّ ديگر به جاى او آمد ، و عبارتشان است آن : محمد بن الحسن العسكرى صار من الابدال ثمّ من الاوتاد ثمّ من الاقطاب ثمّ من الاولياء ، وكان وَلىَّ عصرِهِ ، وَعَلِم اللّهُ انه مات وفات وقام الآخر مقامه .
و اين طايفه بسيارند و افزون از شمار ، و اصول و فروع اين مذهب را از دواوين كمّلين ۲ صوفيّه و مرتاضين از عرفاء و فضلاء از اهل باطن ايشان بخوان مانند « مثنويات » مولوى ، و « منثورات » محيى الدين عربى ، و « تحقيقات »ابى حامد غزالى ، و « عبارات » علاءالدّوله سمنانى ، و « كلمات » شيخ محمود شبسترى ، و « بيانات » ابو يزيد بسطامى ، و « مفردات » شاه نعمت اللّه ولى ، و « منظومات » نور على شاه اصفهانى و ميرزا محمد تقى كرمانى .
و اجلاّء از اين سلسله و طايفه نقل از مهدويّه نوعيّه وصفيّه و تناسخيّه و تجلّى روح ولايت در تجلّى شخصى از اشخاص و تجلّى آن شخص به اوصاف ولىّ نظماً و نثراً ، عربياً و فارسياً نموده اند .
اما اماميه اثناعشريه بر حسب اجازه و اراده از اهل عصمت و طهارت ، ولايت و امامت

1.بقره : ۱۰۶ .

2.در چاپ سنگى : كلمين .


روح و ريحان ج2
304

دست بر ران زدن اشاره به تحسّر عظيم است از فراق و هجران دوست مفقود شده چنانكه اهل بيت مصيبت رسم دارند .
« اللّهمَّ ! صلّ على وليّك المُحيى سنّتك بامرك ، القائم بامرك ، الداعى اِليك ، حجّتك على خلقك ، وخليفتك فى ارضك ، وشاهدك على عبادك »۱ .

حجّت نهم:در بيان مهدويه نوعيه است

بدان جمعى از بى خردان به مهدويّه نوعيّه قائل شدند و گفته اند : در هر عصرى از اعصار وجود ولىّ كاملى و مرشد كافلى لازم است كه سالك را به مبدأ نزديك كند و واسطه فيض از فيّاض بسوى خلق باشد ، و بعضى آن مرشد را تعبير به قطب وقت كرده اند .
اما بعضى آن قطب را از پيغمبر افضل دانسته اند ؛ از آنكه پيغمبر خبر از ظاهر مى داد و مردم را از احكام معاشيه ظاهريّه مطّلع مى نمود ، اما ولى و مرشد اخبار از امور باطنه مى دهد ، و چون پيغمبر از دنيا برود دوره و دَولت او تمام است « و من مات قامت قيامته »۲ .
پس در مقام سير و سلوك رعايا بايد در ظلّ ظليل ولىّ خدا تعيّش نمايند .
و اين طائفه دو قسم شده اند : بعضى از ايشان به طريق تناسخ قائلند يعنى : روح ولى بعد از اينكه مفارقت از بدن كرد داخل مى شود در بدن ولىّ ديگرى مانند او يا افضل از او ،

1.الغيبة شيخ طوسى : ۲۷۹ ، مزار ابن مشهدى : ۶۶۸ ، جمال الاسبوع : ۳۰۵ ، بحار الانوار ۵۲/۲۱ با مضامين مشابه .

2.در بحار الانوار ۵۸/۷ به حضرت نبوى نسبت داده شده و در ۷۰/۶۷ ، و قريب به آن نيز در كنز العمال ۱۵/۵۴۸ ح ۴۲۱۲۳ و نيز در تذكرة الموضوعات فتنى : ۲۱۵ از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله منقول است ، در تفسير الميزان ۲/۱۰۹ به اميرالمؤمنين عليه السلام منسوب است ، در بعضى منابع نيز بدون نسبت ذكر شده مانند : تفسير صافى ۱/۱۲۰ ، شرح اصول كافى مازندرانى ۴/۲۰۴ .

  • نام منبع :
    روح و ريحان ج2
    سایر پدیدآورندگان :
    حسيني اشكوري، سيد صادق
    تعداد جلد :
    5
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1382
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 78097
صفحه از 447
پرینت  ارسال به