گفت : اى سيّد من ! لازم كرده ام به عنوان قسم بر نفس خود كه حرف نزنم در مجلسى كه تو در آن مجلس بوده باشى . پس فرمودند حضرت امام جعفر صادق عليه السلام : « به تحقيق كه اذن دادم من تو را در تكلّم ، سخن كن و متكلّم شو » . پس گفت حمران : شهادت مى دهم كه نيست خدايى مگر خداى واحد يگانه كه نيست از براى او شريكى ، نگرفت زنى و نه فرزندى ، بيرون است از دو حد تعطيل كه هيچ صفتى از براى او اثبات نكنند و از حدّ تشبيه ، يعنى از مشابهت بودن صفات او به صفات مخلوقين ، و به درستى كه حق قول بين القولين است كه : لاَجْبَر ولا تَفويضَ.. الى آخره .
و اين كلام حمران موافق حديث شريف حضرت ابى عبداللّه عليه السلام است كه : « لا جبر ولا تفويضَ ولكن الاَمر بَين الاَمرينَ »۱ واكثر علماء محقّقين در كتب و مصنّفات از خود مرتكب حلّ آن شده اند .
در معنى حديث « لا جبر ولا تفويض » وبيان مرحوم ميرداماد طاب ثراه
چنانچه سيّد العلماء و المحقّقين ثالث المعلّمين مير محمد باقر الشهير بداماد قدس سره جدّ امجد داعى در كتاب « ايقاظات » كه در باب قضا و قدر تأليف نموده حلّ اين حديث را به عبارتى نموده كه ملخّص آن اين است كه : در افعال عباد جبر به نحوى كه اشاعره قائلند نيست به اين معنى كه اختيارى با ايشان نباشد و حضرت حق سبحانه و تعالى اين امور را بى اختيار و بى واسطه عباد به قدرت كامله خود بر دست ايشان جارى سازد و تفويض كه جميع افعال عباد با عباد باشد ، و به هيچ وجه قادر حقيقى را دخل نباشد ، چنانچه مذهب اكثر معتزله است ايضاً نيست ، بلكه حق و صواب امر ميان دو امر است كه علل و اسباب اول با حضرت بى مثال عزّ اسمه است ، و او مسبّب الاسباب و منشأ علل سابقه و مبدأ