پس گفت حمران : اگر علوى و فاطمى باشد ؟ يعنى : از فرزندان علوى و فاطمه باشد ، حضرت صادق عليه السلام فرمود كه : « هر چند آن شخص محمدى علوى فاطمى باشد » .
و از اين حديث و احاديث سابقه مثل آنچه در « اعتقادات » ۱ ابن بابويه رحمه اللّه گذشت كه : « فمن خالَفَكُم وجازَه فابرؤوا منه » مستفاد مى شود كه تا علوى به مرتبه انكار امامت در فسق نبوده باشد زنديق ، و منشأبرائت و تبرّى نمى شود اعمال و امور ديگر او ، و آنچه از آيه اصطفاء ۲ معلوم مى شود و حديثى نيز وارد شد كه « كُلُّهُم مَغْفُورٌ لَهُم »۳ دالّ است بر مغفرت جميع هر چند عارف به حقّ امام عليه السلامنباشند .
و ممكن است جمع بينهما به اينكه عدم معرفت حقّ امامت محمول شود بر عدم معرفت حقّ تعظيم و توقير و رعايت ايشان چنانچه سِمت ذكر يافت كه « كُلُّهُم مغفور » شامل معتقد امامت ائمه عليهم السلام نباشد ، و لفظ محمول شود بر اضافى نه حقيقى ، و تبرّى از آنها كه معتقد امامت نيستند لازم باشد .
و توجيهات ديگر در جمع بين الاخبار نيز گذشت ، فتذكر ، تمام شد .
در عرض دين ابراهيم بن زياد خارقى است
هفتم : ابراهيم زياد خارقى است ، و در بعضى از كتابها مخارقى است .
در كتاب مستطاب « امالى » ۴ ابن الشيخ مروى است از ابراهيم بن زياد خارقى كه گفت : وصف كردم از براى جعفر بن محمّد عليهماالسلام دين خود را و عرض كردم : اَشْهَدُ اَنْ لا اِله اِلاّ اللّه وَحْدَهُ لا شَريكَ لَهُ وَاَنَّ مُحَمَّداً صلى الله عليه و آله رَسُولُ اللّه وَاَنَّ عَليّاً امام عَدلٌ بَعْدَه ثُمّ الحَسَن ثُمّ الحُسَيْن ثُمّ
1.اعتقادات : ۱۱۲ .
2.آيه ۳۲ سوره فاطر : « ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتَابَ الَّذِينَ اصْطَفَيْنَا مِنْ عِبَادِنَا فَمِنْهُمْ ظَالِمٌ لِّنَفْسِهِ وَمِنْهُم مُّقْتَصِدٌ وَمِنْهُمْ سَابِقٌ بِالْخَيْرَاتِ » .
3.رجوع كنيد به : بحار الانوار ۲۳/۲۱۳ و ۹۹/۲۷۵ ، مستدرك السفينة ۵/۲۸۳ ، مجمع البيان ۸/۲۴۶ ، تفسير الصافى ۴/۲۳۹ .
4.امالى شيخ طوسى : ۲۲۲ ح ۳۸۴ ، بحار الانوار ۶۶/۳ ح ۳ ، بشارة المصطفى : ۱۷۴ .