67
روح و ريحان ج2

و أيضاً فرموده اند در حديث ديگر : « أىُّ فُحشٍ اَوْ خِناءٍ اَعظَمُ مِن قَولِ مَن يَصِفُ خالِقَ الأشياءِ بجسمٍ أو صُورةٍ أو بخَلقِه اَو بتَحديدِ اَعضاءٍ ؟! تَعالَى اللّه عَن ذلِكَ عُلوّاً كبيراً »۱ .
بدان كه صاحب كتاب « مِلل ونِحَل » از هشام بن حَكَم مقالات سخيفه ذكر كرده و هشام بن سالم را هم با وى موافق دانسته است ، از آن جمله گفته است : خداوند هفت شبر است به شبر خودش و مكان وجهت خاصّه دارد ، و ابو عيسى ورّاق از هشام بن حكم نقل كرده است كه : خداوند چسبيده به عرش است ، و چيزى از عرش به جهت چسبيدن وى جدا نمى شود ، و خداوند جزء عالم است و علم خدا به اشياء بعد از ايجاد آنهاست .
بعضى از هشام بن حكم نقل كرده اند كه گفته است : خداوند به صورت انسان است : بالاى او مجوّف است ، و اسفل او مُصمّت ، و خداوند درخشنده است ، و حواسّ خمسه دارد : دست و پا و گوش و دهان دارد ، و موى سياه در سر او است كه نور سياهى است ، اما گوشت و خون در خداوند نيست ۲ .
البته تمام اين اقوال و آراء سخيفه متناقضه و مقالات منسوبه به هشامان محلّ تأمّل و نظر است ، و علماء رجال اخبارى كه در مدح ايشان ذكر فرموده اند بر خلاف آنهاست مگر اينكه تقيّه در تمام تأويلات و محامل چند بر آنها قرار دهيم ۳ ، والسّلام خير ختام .

در معنى « ولا صورة » و اخبار صحيحه ديگر

قوله : « ولا صورة » يعنى : خداوند صورت نيست ۴ .

1.توحيد شيخ صدوق : ۹۹ ح ۶ ، الفصول المهمة ۱/۱۸۷ ح ۵ ، بحار الانوار ۳/۳۰۳ ح ۳۷ . مرحوم مجلسى پس از نقل روايت مى فرمايد : الخناء : الفحش فى القول ، و يحتمل أن يكون الترديد من الراوى .

2.اين اقوال را مرحوم مجلسى در بحار ۳/۲۸۹ تماماً نقل كرده الاّ اينكه مطلب اخير را از هشام بن سالم نقل كرده اند نه هشام بن حكم .

3.به توضيحات مفيده اى كه مرحوم مجلسى در بحار ۳/۲۹۰ ذكر فرموده رجوع شود .

4.به بيانات مرحوم علامه مجلسى درباره صورت به بحار الانوار ۵۸/۲۲۴ ـ ۲۲۵ رجوع شود .


روح و ريحان ج2
66

است : « سُبْحَانَ رَبِّكَ رَبِّ الْعِزَّةِ عَمَّا يَصِفُونَ »۱ و قوله : « انّه ليس بجسمٍ » يعنى : خداوند جسم نيست ، و جسد را بعضى همان جسم دانند ، و جسم در عرف و اصطلاح كلام آن چيزى است كه قابل ابعاد ثلاثه باشد از طول و عرض و عمق ، و سطح آن است كه قبول قسمت از جهت طول و عرض كند ، و خط آن است كه قبول قسمت از جهت طول نمايد ، و نقطه آن است كه قابل قسمت از هيچ جهتى نبوده باشد .
پس سطح طرف جسم است و خط طرف سطح و نقطه طرف خط .
و بعضى در تعريف جسم گفته اند : هر شخصى كه مُدرك است آن جسم است . و عن « القاموس » ۲ : الجسم جماعةٌ مِنَ البَدَن .
حال بدان كه خداوند جسم نيست از آنكه جسم بدين وصف مركّب است از طول و عرض و عمق ، و جسم محتاج به اين سه جزو و سه صفت است ، و احتياج از صفت حادث است نه قديم ، و خداوند متعال نبايد مركّب و محتاج باشد بلكه غنىّ بالذات است .
و در كتاب مستطاب « اصول كافى » ۳ از محمد بن هلال مروى است كه گفت : خدمت ابا الحسن عليه السلام عريضه نوشتم كه : هشام بن حكم مى گويد : خداوند جسم است ! و هشام بن سالم جواليقى مى گويد : از براى خداوند صورت است !
پس آن جناب در جواب نوشت : « دَع عَنكَ حيرةَ الحَيرانِ واستَعِذْ باللّهِ مِن الْشَيطانِ لَيسَ القَولُ ما قالَ الهشَامان »۴ .
و اين قول يا مقام تقيّه و حفظ دم است براى تبرّى از هشامان كه از دوستانشان ندانند يا ردّ بر قول قائل است چه كلام فاسدى از شخص صحيح الاعتقادى جارى مى شود .

1.صافات : ۱۸۰ .

2.القاموس المحيط ۴/۹۰ ، در لسان العرب ۱۲/۹۹ مى گويد : الجسم : جماعة البدن أو الأعضاء من الناس والإبل والدواب وغيرهم من الأنواع العظيمة الخلق . . إلى آخره . نيز بنگريد به : تاج العروس فى شرح القاموس ۸/۲۲۸ .

3.اصول كافى ۱/۱۰۵ ح ۵ .

4.نيز بنگريد : امالى شيخ صدوق : ۳۵۱ ح ۴۲۴ ، توحيد شيخ صدوق : ۹۷ ح ۲ .

  • نام منبع :
    روح و ريحان ج2
    سایر پدیدآورندگان :
    حسيني اشكوري، سيد صادق
    تعداد جلد :
    5
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1382
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 93166
صفحه از 447
پرینت  ارسال به