71
روح و ريحان ج2

الجَواهر عُرِفَ أن لا جَوْهَرَ لَه » 1 .
وقال صاحب « المواقف » : إنّه لَيسَ جَوهراً ولا عَرَضاً ، أما الجَوهرُ عِندَ المُتِكلّم فَلأنّهُ المُتَحَيّز وَقَد أبطَلنا ، وأما عِندَ الحَكيم فَلأنّهُ إذا وُجِدَتْ كانت لا فِى الموضوعِ وذلِكَ إنّما يُتَصوّر فيما وجُودُه غَير ماهيّتهِ ، ووجُودُ الواجب نَفْسُ ماهيّتِه ، اَما العَرَضُ فَلاحتياجِه إلى مَحلّه .
و اهل لغت مى گويند : جوهرُ الشى ء جبلَّتُه المخلوقُ عليها 2 ، و از اين جهت بعضى از جوهر اراده كرده اند جزء لا يتجزّى را ، و در نزد اهل حكمت جوهر منحصر است به پنج قسم : هيولى و صورت و جسم [ و نفس ] 3 و عقل .
و گفته اند : اگر جوهر محل واقع شود هيولى است و اگر حالّ واقع شود صورت است واگر مركب از حالّ و محلّ باشد جسم است و اگر مركب از هيچ يك نباشد آن مفارق است و اگر جوهر تعلق به بدن گيرد از روى تدبير نفس است و اگر تعلق وى از روى تدبير نباشد عقل است ، و جوهر شى ء حقيقت شى ء را گويند 4 .
و صاحب « مجمع البحرين » 5 از بعضى محققين ذكر فرموده است اسمائى كه نسبت به ذات حق مى دهند سه قسم است :
اوّل : ممنوع است كه دلالت بر جسمانيّت حق مى كند .
دوّم: اسمائى است كه از شرع رسيده است و در كتاب خدا نوشته شده است آن مجوّز است .

1.اصول كافى ۱/۱۳۹ ح ۴ ، تحف العقول : ۶۴ توضيحاتى در اين باره بيان كرده ، مستدرك سفينة البحار ۲/۱۴۴ ، نيز بنگريد به : شرح الاسماء الحسنى ، ملا هادى سبزوارى ۱/۲۳ .

2.مجمع البحرين ۱/۴۳۳ ماده ( جوهر ) .

3.از مجمع البحرين اضافه شد .

4.مرحوم شريف مرتضى در رسائل خود ۳/۳۳۱ جواب از سؤالاتى داده كه مطالعه آن جهت تكميل مباحث مقام بسيار مفيد است . عنوان پرسش چنين است : ما يقال لمن يدعى عند إقامة الدليل على حدوث الجسم والجوهر والعرض شيئاً ليس بجسم ولا جوهر ولا عرض ، أحدث اللّه تعالى الأشياء عنه ؟ وما الذى يفسد دعواه عند المطالبة بالدلالة على صحتها ؟

5.مجمع البحرين ۱/۴۳۳ .


روح و ريحان ج2
70

معنى قوله : « و لا عرض »

قوله : و لا عرض ، يعنى : خداوند عرض نيست زيرا كه عرض محتاج به محل است پس اگر در محلّ و مكان مكث نمايد ساكن است و اگر اختلاف نمايد متحرك است و اين دو صفت ، صفت حدوث است نه قديم و با وجود اين مستلزم تحديد و حصر و موجب اشتغال به جهتى و تعطيل و خلّو از جهتى ديگر مى شود تعالى اللّه عن ذلك علواً كبيراً .
وَعَرَضَ بتحريك آن چيزى است كه در جسم حلول كند ، و خود ، وجود و شخصيّتى نداشته باشد و حضرات اهل كلام بدين گونه تعبير كرده اند : « ما لا يَقومُ بِنَفسِهِ وَلا يُوجَدُ إلاّ فى محلٍّ يَقومُ بِهِ وَهُوَ خِلافُ الجَوْهَرِ وَذلِك نَحْوَ الحُمْرَةِ والصُفْرَة »۱ .
پس عَرَض مانند رنگهاى سرخ و زرد و سياه است كه در جامه حلول كند و خداوند منزّه است از اين صفت از آنكه قوام و قيامش به وجود غير باشد و اين فقره مستلزم افتقار و احتياج است ، و ساحت قدس حق از فقر و احتياج مستغنى است و اين عقيده فاسده مستلزم حلول است چنانكه حلوليّه قائل اند ؛ زيرا كه حلول عبارت است از قيام موجودى به وجودى ديگر بر سبيل تبعيّت ، و همين معنى عرض است كه ذكر شد .
و معنى ديگر حلول هم كه قيام ارواح است به اجسام جائز نيست ، پس اگر حلول بكند لازم آيد كه در تحقّق و ظهور محتاج باشد به آن چيز و مظروف و محاط و محتاج به ظرف شود ، و ظرف محيط او هر مظروف و محاط محتاجِ جسم است ، و خداوند از جسميّت عرى و برى است .

[ معنى ] قوله : « و لا جوهر »

قوله : ولا جوهر ، يعنى : خداوند جوهر نيست حضرت امير عليه السلامفرمود « وبِتَجهيرهِ

1.رجوع كنيد به : مجمع البحرين ۴/۲۱۵ ماده ( عرض ) .

  • نام منبع :
    روح و ريحان ج2
    سایر پدیدآورندگان :
    حسيني اشكوري، سيد صادق
    تعداد جلد :
    5
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1382
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 78129
صفحه از 447
پرینت  ارسال به