دولتش كه من وزير اين پادشاه هستم و دليل بر صدق قول من آن است كه من به سلطان مى گويم بر خلاف عادت برخيزد و به جائى كه هرگز ننشسته است بنشيند . بعد ازاشاره آن مرد سلطان امتثال كند . معنى عمل سلطان همان تصديق است و قرينه حاليّه مفيد صدق قول وزير است ، و البته از براى مردمان علم ضرورى عادى حاصل مى شود . انبياء مرسلين هم به طبق مراد مردمان معجزات باهرات آوردند .
و اين مثل را كه تقرير كردم براى تفهيم مراد بوده است از اين جهت كه بدانى براى تصديق قول انبياء اين گونه معجزه را خداوند جارى مى فرمايد ، پس معلوم مى شود خداوند از ايشان راضى است كه به ميل و اراده شان هر چه بخواهند بر خلاف عادت جارى مى كند و اگر براى كاذب فاسقى ظاهر نمايد آنچه را كه براى نبىّ صادق ظاهر است لازم مى آيد بر حكيم عمل قبيح و عمل زشت و بى جا ، و قبيح بر حكيم بصير دانا جايز نيست ، و اگر كسى شبيه به عمل نبى معجزه ظاهر ساخت و امر غريبى اظهار نمود ، خداوند سبحان دعوى كذب وى را بر مردمان ظاهر سازد تا مردمان گمراه نشوند و اطوار و كردار آن كس هم خبر بر كذبش مى دهد و از خداوند هم توفيقى نمى يابد ، اگر چه ادّعا نبوّت و رسالت ننمايد مانند سحر و كهانت ؛ از آنكه علماء اعلام و حكماء ذوى الاحترام گويند : يك فرق بين معجزه و سحر ۱ آن است كه نبى به قوّه نفيس خويش كه مرتبط به عالم قدس است در هيولاى وجود امكانى متصرّف است و تماماً فرمان بردار او هستند بدون حيله و آلات و ادوات ، يعنى : اگر خواهد هوا را به يك اشاره ابر مى كند و ابر را بارنده مى نمايد ، مرده را زنده و زنده را مرده ، مريض را شفا و تشنه را سيرآب ، و گرسنه را سير مى نمايد ، مانند اطاعتى كه مملكت بدن مر نفس را دارند .