با وجود اين قيصر در قصرش متزلزل ، كسرى از هيبتش منكسر ، نجاشى در طاعتش بهر ضِراعت ۱ به زير ، خاقان بنده وار به درگاهش مستجير ، و اكنون هزار و دويست و نود و شش از هجرتش گذشته است ، از مشارق و مغارب ارض اسم مباركش به اصقاع ۲ و اسماع ملكوتيان عالم اعلى مى رسد ، و با كمال عظمت در تلو نام نامى حضرت احديت اسم گرامى او را مى برند .
پس مى گوئيم : چنين كسى در آن زمان وجودش لزوم داشته ، بعد از تثبيت اين مطلب كه وجودش را لازم دانستيم مانند ازمنه سالفه ، بايد او را چون انبياء ديگر با كتاب و شريعت بدانيم تا ثمره وجودش كه جود وجودت بر خليقه است معلوم شود .
در اينكه شريعت نبويّه دلالت بر حقيّت مدّعابه مى كند
پس همين شريعت موضوعه موجوده را دليلى بر صدق دعوى آن جناب مى دانيم ؛ از آنكه اسرار و حكم هر يك را براى هر كه مخالف است ذكر مى نمائيم مى گويد ناشى از معرفت و حكمت است ، و كسى بدان وضع و طور قدرت ندارد بياورد مگر آنكه حكيم و عليم و دانا باشد .
و عجب است اصول و فروع اين شريعت به تصديق اهل كتاب از حساب بيرون است چگونه اين پيغمبر برگزيده در اندك زمان اين همه احكام و اوامر و نواهى مفروضه و محرَّمه و مباحه و مندوبه و مكروهه را آورد مثلاً از براى يك نماز كه فريضه واجبه است چهار هزار مسأله از طريق وحى به ائمه هدى القاء شده و اكنون در كتب فقهاء اماميّه اثناعشريّه مضبوط است ، جز اينكه از خلاصه علم حضرت احديّت اين گونه دقايق و حقايق و مسائل و احكام افاضه شده باشد مطلبى ديگر نيست .
و هم چنين احكام ديگر هر يك را كه به دقّتِ نظر ملاحظه مى نمائيم همين قسم است كه