خواهد بود. وى بارها در شرح أصول الكافى, از اين اصلْ پيروى كرده و تعارض ابتدايى احاديث را با تفسير معقولى برطرف ساخته است. مثلاً در يك مورد, پس از نقل چند حديث درباره اِستواى خداوند بر عرش و فرود آمدن حضرت حقّ, چنين مى نويسد:
اما در روايت آخر (در متن حديث) , اگر روايتش صحيح باشد, لازم است كه آن دو حمل شود بر نزول اوايل رحمت و عنايت او, و اسباب فيض و كرم وى به آسمان دنيا كه محلّ مقدّرات امور و تقسيم روزى ها و اختصاص بعضى اوقات و زمان ها نسبت به بعض ديگر است, از جهت اختلاف قابليت ها در صلاحيت و نيكى براى پذيرش فيض و رحمت, و نزديك شدن زمان استعدادها در زمان هاى مخصوص به خود. پس فرود آمدن فاعل (خداوند تعالى), كنايه از نزديك شدن(زمان استعداد) قابل است. ۱
همچنين در شرح حديث سيصد و بيست و دوم مى نويسد:
در برخى از روايات از ناحيه اهل سنّتْ وارد شده كه خداوند در قسمت سوم آخر شب (نزديك سحر), به آسمان دنيا فرود مى آيد و ندا مى دهد كه آيا خواننده اى مر حق تعالى را هست؟ آيا آمرزش خواهى هست؟ اهل ظاهر و مجسّمان, امثال اين اخبار را حمل بر ظاهر آنها نموده اند و برعكس, اهل توحيد, آنها را بر معانى صحيحى تأويل مى كنند. اگر روايتْ ثابت و درست باشد, ناگزير از تأويل آنيم, به گونه اى كه موجب تجسم و حركت نشود. ۲
و در جايى ديگر, آورده است: اين روايت ـ اگر نقلش درست باشد ـ بايد تأويل گردد, البته به گونه اى كه موجب تغيير و انفعالى در ذات حق تعالى نشود; چون براهين گوناگون بر اين مطلب اقامه شده كه مبدأ نخستين اشيا, ذاتش احدى و صفاتش صمدى است, و صفات او زايد بر ذات نيست; چه رسد به آن كه حادث و متغير و دگرگونى پذير و متكثّر باشد. ۳