رجال و متن, باهم برادرند. بعد هم مسند أحمد را مطالعه كردم. با حذف مكرّرات, بيش از سى هزار حديث دارند كه آنها را اجمالاً مرور كردم و بعد, نتيجه اين مطالعات, اين بود كه سيرى در صحيحين نوشته شد.
شما در بحث, عمدتاً روى مسئله رؤيت تكيه كرديد و آن را انكار كرديد. سؤال اين است كه بخارى يا مسلم, در مقام راوى با احاديثى روبه رو بوده اند كه براساس معيارهاى پذيرفته شده خودشان, اين احاديث را صحيح مى دانسته اند و لذا آنها را آورده اند. بحث رؤيت, يك بحث كلامى است; يعنى شيعه قبول ندارد و اهل سنّت قبول دارد. در اين ميان,تقصير بخارى به عنوان راوى و گردآورنده احاديث چيست؟
ما از اين بُعد, هيچ گاه بخارى را متّهم نمى كنيم و ايشان را محكوم نمى كنيم, گرچه در بحث هاى ديگر, تعصّبى كه بخارى در حذف بعضى احاديث و آوردن برخى ديگر به خرج داده, قابل ايراد است. ما به عنوان اين كه ايشان مؤلف اند, اشكالى نداريم. ما مى خواهيم به عنوان حديث شناسى, محتواى اين كتاب ها را بررسى كنيم.
با توجّه به اين كه مسئله رؤيت نزد خود اهل سنّت نيز مخالفانى دارد كه منكر رؤيت هستند, آن موقع بحث ما به چه صورت در مى آيد؟
طبيعى است در هر بحث علمى, مسير افكار به يك طرف است, ولى عدّه اى هم مخالف اند. درباره مسئله رؤيت, عرض كردم كه مورد قبول علماى بزرگ اهل سنّت و ائمه چهارگانه آنهاست و اگر يك يا چند نفر مثل فخر رازى پيدا شوند كه از جمله مخالفان رؤيت باشند, ما اكثريت را در نظر مى گيريم. در ميان اهل سنّت, هيچ كس حرف ائمه چهارگانه را درباره رؤيت كنار نمى گذارد و مثلاً حرف فخر رازى را بپذيرد. او از ديدگاه فلسفى مى نگرد. اگر ايشان هم بخواهد آن ديد