كه به رؤيت خدا قائل نشود, از اسلام بيرون است!
محمد عبده, با اين كه از علماى روشن فكر اهل سنّت است, مى گويد: درباره اين گونه احاديثْ چاره اى نداريم, مگر اين كه آنها را قبول كنيم.
من معتقدم كه شناخت منابع حديثى شيعه در يافتن و اهمّيت اين احاديث از نظر محتوا, متوقّف است بر اين كه با احاديث اهل سنّت آشنا شويم. اگر صحيح البخارى را خوب مطالعه نكنيم, مسلّماً عظمت و اهمّيت منابع حديثى خودمان مثل أصول الكافى را نمى توانيم دريابيم; چون تا چشمان خود را باز كرده ايم, همين احاديث خودمان را ديده ايم و فكر كرده ايم در طول تاريخ اسلام, همه احاديث همين گونه بوده اند. من وقتى توفيق حاصل شد و درباره احاديث اهل سنّت مطالعه كردم و محتواى آنها را ديدم, عظمت و اهمّيت أصول الكافى برايم چند برابر شد. در تمام كتاب هاى حديثى ما يك باب با يك فصل درباره «إبطال الرؤية» آمده است, برخلاف منابع حديثى اهل سنّت كه حتى يك روايت هم در نفى تجسّم و تشبيه و رؤيت خدا ندارند, در أصول الكافى, بحارالأنوار, و التوحيد شيخ صدوق, فصلى به نام «ابطال التشبيه» هست. در اين روايت, احاديثى كه دلالت بر تشبيه دارند, در محضر ائمه, مخصوصاً امام صادق و امام باقر(ع) مطرح شده و آنها پاسخ داده اند كه در اين فصل ها آمده است. يك باب هم درباره «نفى الانتقال» داريم. انسان وقتى به احاديث در مورد انتقال و تجسّم كه در
منابع اهل سنّت آمده آشنا نباشد, شايد به اهمّيت احاديث ردّ آنها چندان توجّه نكند و بگويد: «نفى الانتقال» يعنى چه؟
اين كه اين احاديث از ائمه ما نقل شده است, در مقابل حديث هايى است كه در منابع اهل سنّت و در ميان محدّثان آنها در زمان ائمه(ع) وجود داشته است; مثل اين كه مى گويند: خداوند متعال بر عرش نشسته است و گاهى هم به اين كره خاكى قدم مى گذارد. ائمه(ع) مى خواسته اند اين احاديث را رد كنند. در اين جا به يكى از اين دسته از روايات, اشاره مى كنيم.