زيديه و منابع مكتوب اماميه - صفحه 149

زيديه و منابع مكتوب اماميّه

حسن انصارى قمى

مناسبات ميان دو گرايش عمده شيعه, يعنى اماميه و زيديه, از همان آغاز شكل گيرى اين دو گرايشْ وجود داشته است. گرچه در كوفه رجال شيعه در گرايش هاى مختلفى دسته بندى مى شدند, اما در قرن دوم هجرى با وجود نزاع هاى حاد ميان زيديه و اماميه, شاهد يك داد و ستد فرهنگى ميان اين دو فرقه هستيم كه بويژه در حديث شيعى خود را نشان مى دهد. پس از آغاز غيبت صغراى امام عصر(ع) زمينه اجتماعى براى نزديكى دو فرقه و يا دست كم كم رنگ شدن نزاع ها ميان آنان ايجاد شد; چرا كه در غيبت امام غايب, طبعاً حساسيت اماميه نسبت به دعاوى امامت از سوى رهبران زيدى كم تر شد. در عين حال مى بينيم كه جدا از كوفه(عراق), در بخش هايى از ايران و از همه مهم تر در رى, به دليل همسايگى زيديه و اماميه, نزاع هاى كلامى رونق بيشترى گرفت, بويژه اين كه به تازگى در ميان زيديه و اماميه, شيوه هاى جدلى و كلاميِ برخاسته از منظر معتزلى ريشه گرفته بود و به همين دليل, جا براى بحث هاى نظرى در باب امامت, بيشتر شد. در اين دوره, مسئله غيبت امام عصر(ع), نقطه عطف بحث هاى زيديه و اماميه با يكديگر بود; چرا كه زيديه تصور مى كردند كه تنها دليلى كه اماميه براى عدم مشروعيت امامان زيدى   اقامه مى كنند, همانا دليل تضمين عصمت امّت / جماعت از طريق وجود عصمت در امام و استمرار آن است و حال, با پيش آمدن غيبت, آنان چگونه مى توانند طرح خود را در باب نظام شريعت و جايگاه مركزى امام معصوم در آن, تبيين كنند. نه آيا استمرار وجود امام معصوم در ساختار تفكر اماميه مسئله اى بنيادى بود؟
آن هنگام نيز كه متكلّمان امامى تحت تأثير معتزله از قاعده لطفْ سخن به ميان آوردند(از عصر شيخ مفيد و پيروانش), زيديه اين ايراد را گرفتند كه اگر وجود تكليفْ مستلزم فعل خدا در راستاى قاعده لطف و تنصيص بر ائمه است, پس استمرار تكليف, چگونه با غيبت امام غايب(ع) سازگار مى شود و چگونه مى توان يكباره از ضرورت وجود امام معصوم در جامعه مؤمنان چشم پوشيد؟ بنابراين, زيديه به گمان خود, تناقض گفتار اماميه را در اين زمينه كشف كرده بودند.
اگر در روزگار حضور امامان(ع), زيديه به اعتقاد «تقيه» و قعود امامان و عدم پيگيرى برنامه جهاد و دعوت در امر امامتْ انتقاد مى كردند, پس از آغاز غيبت صغراى امام عصر(ع), به گفتمان كلامى اماميه - كه چندى بود از رونق و گسترش قابل توجهى در محافل كلامى و دينى(خاصه در بغداد) برخوردار شده بود -, منتقد بودند. طبعاً اماميه نيز در برابر زيديه و انتقادات آنان سكوت نمى كردند; بلكه با بحث هاى كلامى و حديثى مى كوشيدند از يك سو شبهات زيديه در مباحث امامت و خاصه مسئله امام غايب را پاسخ دهند و از ديگر سو با بيان ادله كلامى, گفتمان زيديه را درباره امامت به چالش كشند.
 اين بنده ناچيز خداوند, در پى مطالعات سال هاى گذشته, هم اكنون كتابى را تحت انتشار دارد كه به بررسى تاريخ نزاع ميان زيديه و اماميه اختصاص يافته است و معتقد است كه اين چالش, البته نتايج سودمندى نيز, هم براى انديشه كلامى و دينى زيديه و هم براى اماميه به بار آورده است وامروزه نيز ما از راستاى بحث هاى اماميه و زيديه بويژه در موضوع امامت و خاصه امام غايب, ميراث خوارِ ادبياتى سترگ درباره امامت هستيم. به عنوان نمونه عمده كوشش فكرى متكلّم برجسته امامى, ابوجعفر محمد بن عبدالرحمان ابن قبه رازى(م پيش از شعبان 319 ق) كه اينك به دست ما رسيده است, محصول چالش   فكرى او با يكى از متفكّران زيدى معاصر و همشهرى او در رى است و او بويژه در مورد غيبت امام عصر(عج) خردورزى جاودانه اى از خود به جاى گذاشته است, به طورى كه شيخ صدوق در كمال الدين عمدتاً به آن استناد كرده است. ۱
البته در عين حال, به دليل اين نزاع فكرى ميان اماميه و زيديه, و تحت تأثير همين بحث هاى كلامى و حديثى, گاه نيز شاهد انتقال يك عالم زيدى و يا امامى از اردوگاه دينى خود به اردوگاه مقابل هستيم.
با وجود همه اين نزاع ها و درگيرى ها, البته به دليل قرابت فكرى و مذهبى اماميه و زيديه در مباحث امامت و همچنين مسائل كلامى و اعتقادى(خاصه در باب توحيد و عدل) و تأثيرپذيرى هر دو گرايش از انديشه هاى معتزلى, روابط و داد و ستد فرهنگى ميان اماميه و زيديه در طول تاريخ, بويژه در عصر نزديكى جغرافيايى پيروان اين دو مذهب(در كوفه, بغداد, خراسان و رى) وجود داشته و علماى هر مذهب, از محصولات فكرى و كلامى و فقهى و حديثى مذهب مقابل, بهره مى برده اند. در اين ميان, زيديان جارودى كه پس از گذشت عصر نخست تاريخ انديشه زيدى در كوفه و حجاز, از گسترش بيشترى برخوردار بودند و در كوفه و غير آن, هواداران عمده ترى از ميان زيديه داشتند(به طورى كه پس از گذار زيديه از مرحله نخست و گام گذاشتن به دوره «دولت» و از ميان رفتن گرايش هاى نخستينِ زيدى, همچنان حضور خود را خاصه در كوفه حفظ كردند, تا اين كه در گرايش هاى جديدتر حل شدند و ديگر جز پاره اى از انديشه آنان باقى نماند), به دليل قرابت فكرى با اماميه در مسائل مربوط به امامت و نص و منزلت حضرت امير(ع) و ولايت وى و برائت از مخالفان ايشان, اين ارتباط فكرى و مذهبى بيشتر بود. زيديه به دليل اعتقاد به حجّيت اجماع اهل بيت(ع) و از آن فراتر: حجيّت اقوال حضرت امير(ع)(كه البته در اين مسئله در طول تاريخ, اختلاف نظر داشتند), در صورت اعتماد بر برخى طرق اماميه, احاديث اهل بيت(ع),   خصوصاً حضرت امير(ع) و حسنين(ع) و سه امام بعدى و گاه برخى امامان بعدتر, بويژه امام موسى بن جعفر و على بن موسى الرضا(ع) را از طرق امامى نقل مى كردند(بويژه در مسائل اعتقادى, بخصوص بحث امامت و گاهى نيز در مباحث فقهى) و در مقابل نيز اماميه, على الخصوص در كوفه, به طرق برخى زيديه و بويژه زيديان جارودى مذهب, در نقل اخبار و احاديث امامان خود(عمدتاً در مباحث تاريخى و مناقب اهل بيت و گاه نيز در مباحث فقهى) استناد مى كردند. زيديان و امامى مذهبان در كوفه, بغداد, رى و ديگر نقاط, بر درس يكديگر حاضر مى شدند و بدين وسيله ميراث يكديگر را در محافل خود, منتقل مى كردند.
بدين ترتيب, از يك سو اماميه با بخش هايى از ادبيات زيديه آشنايى داشتند و از آن بهره مى بردند و نيز به عكس, زيديه نيز گاه از ميراث اماميه در علوم مختلف استفاده مى كردند. در اين مقاله چند نمونه از اين مبادلات را ياد مى كنيم و تفصيل مطلب را به مقاله اى ديگر وا مى نهيم.

1.نك: كمال الدين, ابن بابويه الصدوق, به كوشش: على اكبر غفارى, قم: جامعه مدرسين, ص ۹۴ به بعد. نيز نك: مقاله من با عنوان : «ابو زيد علوى و كتاب او در ردّ اماميّه», مجله معارف, دوره هفدهم, شماره ۱(فروردين ـ تير ۱۳۷۹ ش), ص ۱۲۵ به بعد.

صفحه از 160