101
داستان پيامبران (حضرت يوسف و سليمان)

به سليمان چنين وحى كردند: «ما در سرزمين تو چنين مقدر كرده ايم كه هركس چيزى گويد، باد آن را به گوش تو رساند».
در تفاسير چنين آمده كه: «براى سليمان بساطى گستردند از زر و ابريشم به مسافت يك فرسنگ در يك فرسنگ و تختى زرين براى وى مهيّا بود. آن تخت را با سه هزار كرسى از زر و سيم در ميان آن بساط مى نهادند. پيامبران بر روى كرسى هاى زرين مى نشستند و علما بر روى كرسى هاى سيمين قرار مى گرفتند. انسيان بر گرد آن مى ايستادند و جنيان در پس آن. بالاى سر آنان مرغان پر و بال مى گستراندند، بدان سان كه آفتاب بر آن بساط نمى افتاد. باد صبا اين بساط را برمى گرفت و بامداد مسيرى يك ماهه را به شتاب مى برد، آن گاه غروب آن را باز مى آورد.
يك روز سليمان عليه السلام با چنين مرتبه اى كه شرح آن گذشت از كنار برزگرى عبور كرد و برزگر زمين درمى نورديد. سر بالا گرفت و سليمان را با آن جلال ديد. گفت: به آل داوود نيز مُلكى عظيم دادند . خداوند به باد فرمان داد سخن برزگر را به گوش سليمان عليه السلامرساند. سليمان به باد گفت: بساط ما را بر زمين بگذار . باد چنين كرد. سليمان چون بر زمين قرار گرفت، برزگر را نزد خود طلبيد و گفت: آنچه گفتى به گوش من رسيد و بدين روى به زمين آمدم تا به تو بگويم كه چنين تمنايى را هرگز نكنى؛ چراكه ثواب يك تسبيح كه بنده اى مؤمن از دل بگويد، نزد خدا بيش از اين ملك است و بهتر از اين سلطنت . مرد گفت: خداى تعالى غم هايت را ببرد، همان گونه كه تو با اين سخن غم مرا بردى ».


داستان پيامبران (حضرت يوسف و سليمان)
100

بازداشت. كبوترى آواز خواند. گفت: «مى گويد آن چنان خدا را تسبيح مى كنم كه آسمان و زمين از آن پر شود». قمرى بانگ كرد. گفت: «مى گويد سبحان ربى الاعلى». سپس گفت: «كلاغ بر باج ستان لعنت مى كند». زغن ۱ مى گويد: «جز خدا همه چيز نابود گردد». اسفرود ۲ مى گويد: «هركه خاموشى گزيند سلامت يابد». بَبغا ۳ مى گويد: «واى بر آن كسى كه دنيا غايت آمال وى باشد». بزغ ۴ مى گويد: «پاك است آن خداوندى كه همه جا ياد او جارى است». چرغ ۵ مى گويد: «سبحان ربى القدوس». باز مى گويد: «سبحان ربى و بحمده». مجيد بن كعت القرطى گفته است كه
برخى از اهل حديث براى ما چنين روايت كرده اند: «لشكرگاه سليمان صد فرسنگ بود. بيست و پنج فرسنگ براى اِنْس بود و بيست و پنج فرسنگ براى جن، بيست و پنج درصد از آنِ درندگان بود و بيست و پنج درصد از آنِ پرندگان. نيز وى را هزار خانه از آبگينه بود كه بر روى چوبى بنا شده بود، سيصد خانه براى زنان آزاد و هفتصد خانه براى كنيزان او. آن گاه سليمان به تندباد فرمان مى داد آن را برگيرد و به نسيم امر مى كرد آن را ببرد.

1.پرنده اى است از رسته بازها كه بسيار چابك و خونخوار است.

2.پرنده اى است از رسته ماكيان كه در صحراها لانه مى سازد. نام ديگرش سنگ خوارك است.

3.نام ديگرى است براى طوطى.

4.وَزغ، قورباغه.

5.يا چرخ، پرنده اى است شكارى از راسته عقاب ها كه جثّه اش حتى از كلاغ نيز كوچك تر است.

  • نام منبع :
    داستان پيامبران (حضرت يوسف و سليمان)
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1384
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 136822
صفحه از 143
پرینت  ارسال به