105
داستان پيامبران (حضرت يوسف و سليمان)

روايتى ديگر از اقتدارِ سليمان

روزى سليمان در پى يافتن هدهد برآمد، چون او را نيافت، گفت: «چيست مرا كه هدهد را نمى يابم». آن گاه گفت: «اگر او را بيابم به سختى عذاب دهم». مفسران در چگونگى اين عذاب اختلاف كرده اند. برخى گفته اند: «سليمان گفت: پرهاى هدهد را بكنم و او را در جايى كه لانه مورچه باشد اندازم تا او را بگزند». ديگرى گفت: «پرهاى هدهد را بكنم و او را در آفتاب افكنم». يا: «هدهد را به قير بيالايم و در آفتاب اندازم». برخى نيز گفته اند: «او را در قفس محبوس كنم». بعضى دگر گفته اند: «هدهد را با دشمنش در جايى قرار دهم». برخى گفته اند: «او را از دوستش جدا سازم» و برخى گفته اند: «از خدمت بازش دارم، يا او را خواهم كشت مگر آنكه حجتى آشكار آورد».
مفسران گفته اند سليمان بدين سبب هدهد را مى جست كه خداوند هدهد را چنين آفريده بود كه مى توانست آب را در ژرفاى خاك ببيند، بدين سبب سليمان عليه السلام او را پيش خود نگاه مى داشت تا هنگام عبادت، هدهد مكان آب را در بيابان نشان دهد. آن گاه زمين را مى كندند و آب مى يافتند. در اين روز، هنگام نماز شد و آب نبود. سليمان هدهد را خواست و او حضور نداشت، از اين رو سليمان هدهد را تهديد كرد.


داستان پيامبران (حضرت يوسف و سليمان)
104

مورچگان بود و چندان توانا بود كه گوسفندى بزرگ مى توانست برگيرد». سليمان عليه السلام گفت: «اى مورچه به من پندى ده». مورچه گفت: «اى رسول خدا، مى دانى از چه رو پدرت را داوود خوانده اند؟» سليمان گفت: «نه». مورچه گفت: «بدان سبب كه دواى جراحت خود كرد و مودود گشت». آن گاه پرسيد: «مى دانى چرا نام تو را سليمان نهاده اند؟» گفت: «نه». گفت: «بدان سبب كه بدانى بناى ملك تو و بناى تمام دنيا بر باد است و آنچه بناى آن بر باد باشد، پايدار نخواهد بود».
سليمان عليه السلام از سخن مورچه خنديد و گفت: «خدايا توفيقم ده تا شكر نعمت تو را به جاى آورم، آن نعمتى كه بر من و پدر و مادر من عطا كردى، و توفيقم ده عمل صالح كنم، عملى كه تو بپسندى. خدايا، با رحمت خود مرا به ميان بندگان صالح ببر و مرا از آنان قرار ده. من صلاح را برمى گزينم تا از صالحان باشم».
گفته اند: «اينكه مورچه سليمان را شناخت و احتراز از لگدكوب لشكريان ايشان، از معجزات سليمان عليه السلامبوده است». نيز گفته اند به الهامى از جانب خدا بوده است؛ چراكه اين از الهام مورچه است كه گندم را به دو نيم مى كند تا بر روى خاك رشد نكند و گشنيز را به چهار قسم كند كه اگر گشنيز را به دو نيم كند بر خاك خواهد روييد. مورچه اى كه اين را مى داند، روا نيست كه مضرّت و شكست بيند.»

  • نام منبع :
    داستان پيامبران (حضرت يوسف و سليمان)
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1384
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 136799
صفحه از 143
پرینت  ارسال به