روايتى ديگر از اقتدارِ سليمان
روزى سليمان در پى يافتن هدهد برآمد، چون او را نيافت، گفت: «چيست مرا كه هدهد را نمى يابم». آن گاه گفت: «اگر او را بيابم به سختى عذاب دهم». مفسران در چگونگى اين عذاب اختلاف كرده اند. برخى گفته اند: «سليمان گفت: پرهاى هدهد را بكنم و او را در جايى كه لانه مورچه باشد اندازم تا او را بگزند». ديگرى گفت: «پرهاى هدهد را بكنم و او را در آفتاب افكنم». يا: «هدهد را به قير بيالايم و در آفتاب اندازم». برخى نيز گفته اند: «او را در قفس محبوس كنم». بعضى دگر گفته اند: «هدهد را با دشمنش در جايى قرار دهم». برخى گفته اند: «او را از دوستش جدا سازم» و برخى گفته اند: «از خدمت بازش دارم، يا او را خواهم كشت مگر آنكه حجتى آشكار آورد».
مفسران گفته اند سليمان بدين سبب هدهد را مى جست كه خداوند هدهد را چنين آفريده بود كه مى توانست آب را در ژرفاى خاك ببيند، بدين سبب سليمان عليه السلام او را پيش خود نگاه مى داشت تا هنگام عبادت، هدهد مكان آب را در بيابان نشان دهد. آن گاه زمين را مى كندند و آب مى يافتند. در اين روز، هنگام نماز شد و آب نبود. سليمان هدهد را خواست و او حضور نداشت، از اين رو سليمان هدهد را تهديد كرد.