119
داستان پيامبران (حضرت يوسف و سليمان)

آن نام خواند. خدا او را اجابت كرد و بى درنگ عرش بلقيس را نزد سليمان حاضر كرد. چنان سريع، زودتر از چشم بر هم زدن سليمان».
علما در نام اين شخص و آن دعايى كه با آن عرش را حاضر كردند، اختلاف كردند. از پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم روايت كرده اند كه آصف خدا را با اين نام ها خواند: «يا حىّ يا قيوم». برخى نيز گفته اند: «گفت: يا الهنا و اله كلّ شى ء لا اله الا انت». همچنين: «يا ذاالجلال و الاكرام». عبداللّه بن عباس گفته است: «آصف دو ركعت نماز گزارد. خدا فرشتگان را فرستاد تا عرش بلقيس را از زير زمين پيش سليمان نهند. زمين شكافته گشت و عرش بلقيس در مقابل سليمان از زمين بيرون آمد». نيز گفته اند خدا سرير (تخت) بلقيس را خراب كرد و آن را پيش سليمان عليه السلام باز آفريد. سليمان عليه السلام چون عرش بلقيس را در مقابل خويش ديد، گفت: «اين فضل خداى تعالى است و بدين سبب مرا مى آزمايد كه آيا نعمت او را سپاس مى نهم يا شكر آن را به جاى نخواهم آورد». گفته اند سليمان عليه السلامبدين هنگام در شام بود.
سليمان عليه السلام گفت: «هركس كه او خداوند را شكر نعمت كند، براى خود كرده است، تا شكر او قيد نعمت او باشد و بر نعمتش بيفزايد و به سبب شكر وى نعمتى كه دارد بر او باقى ماند. هركسى كه او كفران نعمت كند، خداوند از او و سپاسش بى نياز است و او در بخشش و انعام بر كافرنعمتان كريم است».
سليمان عليه السلام گفت: «سرير بلقيس را با افزودن و كاستن آن تغيير دهيد و دگرگون سازيد، براى آنكه من دريابم كه آيا بلقيس تخت خود را خواهد شناخت يا به آن ره نبرد». گفته اند: «سليمان از آن رو عرش بلقيس را دگرگون


داستان پيامبران (حضرت يوسف و سليمان)
118

قادر است، عرش بلقيس را پيش از آنكه او به اينجا رسد، نزد من آورد؟» يكى از جنيان گفت: «من پيش از آنكه تو در مجلسِ حكم بايستى، عرش بلقيس را به اينجا مى آورم و من بر آنچه مى گويم استوارم». گفته اند معنى سخن او اين است كه براى آوردن عرش نيرومندم و بر آنچه از زر و جواهر در درون عرش است امانتدار. سليمان گفت: «زودتر چنين كن كه آنان نزديكند».
گفته اند: «آن كسى كه بر كتاب عالم بود، عرش را نزد سليمان آورد». مفسران در اينكه وى كه بوده است اختلاف كرده اند. برخى گفته اند: «جبرئيل عليه السلام بود». بعضى گفته اند: «فرشته اى از جمله فرشتگان بود». برخى گفته اند: «آصف بن برخيا بود. وى از جمله صديقان و وصى سليمان بود و بر مهم ترين نام خدا آگاه بود، چنانكه بى درنگ خواسته اش به اجابت مى رسيد». عبداللّه عباس گفته است: «آصف بن برخيا گفت: چشم بزن چندان كه چشم زخم تو باشد. پيش از آنكه كسى اينجا رسد من عرش بلقيس را پيش تو مى آورم ».
گفته اند: «سليمان بنگريد و تا يمن را ديد». اين قولِ كسى است كه اين سخن را حقيقت مى داند. برخى گفته اند: «كسى كه بر كتاب عالم بود، خودِ سليمان بود؛ چرا كه در روزگار وى از او فاضل تر و بهتر و مستجاب الدعوه تر نبود». برخى نيز گفته اند: «شخصِ عالم به كتاب، خضر بود». در اخبار و اقوال بيشتر چنين است كه نام وى آصف برخيا بود. عبداللّه بن اسماعيل بن زيد گفته است: «مردى صالح و سياح بود كه در جهان مى گشت تا عجايب و شگفتى هاى جهان را ببيند. او از نام مهتر خدا (اسم اعظم) آگاه بود. خداى را با

  • نام منبع :
    داستان پيامبران (حضرت يوسف و سليمان)
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1384
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 123851
صفحه از 143
پرینت  ارسال به