شد. نهصد اسب بر او عرض كردند و صد اسب باقى مانده بود، بدين هنگام سليمان دريافت آفتاب غروب كرده است. دلتنگ شد. گفت: «آن اسبان را سوى من بازآريد». چنين كردند. فرمود تا تمام اسبان را كشتند و صدقه دادند. كفاره نماز عصر وى گزارده نشده بود. از آن اسبان صد اسب باقى ماند. هر اسب نيكويى كه امروز بر جاى است، از نسل آن اسبان است.
حسن بصرى گفته است: «چون سليمان اسبان را در راه خدا قربانى كرد، خداوند به وى بهتر از آن اسبان، مركبى عطا كرد. آن مركب باد بود. بادى كه بامداد او را مسير يك ماهه مى برد و شبانگاه بازمى آورد». عبداللّه بن عباس گفته است: «از حضرت اميرالمؤمنين، على عليه السلام درباره اين آيه پرسيدند. فرمودند: اى عبداللّه در باره اين آيات چه شنيده اى؟ گفتم: كعب الاحبار به من گفت كه سليمان روزى به تماشاى اسبان مشغول شد تا آنكه نماز عصرش گزارده نشد. از اين رو گفت: آن اسبان را نزد من بازآوريد. چهارده اسب بود. فرمود تا همه را كشتند. خدا به عقوبت آنكه سليمان بر اسبان ستم كرد، چهارده روز ملك وى را از او گرفت . حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: كذب كعب. سليمان روزى به جهاد مى خواست رود. فرمود تا اسبان را بر او عرض كنند. به اسبان مشغول شد، چنانكه آفتاب غروب كرد و نماز عصرش فوت شد. به فرشتگانى كه بر آفتاب گماشته اند، گفت: به فرمان خداى تعالى آفتاب را بر من بازآريد . فرشتگان به فرمان خدا آفتاب را بازگرداندند. سليمان نماز خود در وقت خود گزارد».
خداوند فرموده است: «ما سليمان را آزموديم و تنى بر تخت او افكنديم».