131
داستان پيامبران (حضرت يوسف و سليمان)

داوود عليه السلام قوم خود را از وحى خدا آگاه كرد. آنان دلتنگ شدند و گفتند: اى رسول خدا تو براى ما اختيار كن . گفت: به ناگزير اختيار با شماست . گفتند: ما توان قحطى نداريم و با دشمن نمى توانيم مقابله كنيم، بر ما مرگ آسان تر است . ساز مرگ پيش گرفتند و دل بر مرگ نهادند. غسل كردند و كفن پوشيدند و به همراه زنان و كودكان خود به صحرا رفتند. خدا را با تضرع و ناله خواندند. خروج آنان به جانب بيت المقدس بود پيش از آنكه بيت المقدس ساخته شود.
داوود عليه السلام بيرون آمد. خدا بر طاغيانِ آنان طاعون فرستاد. در يك روز چندان مردند كه در دو ماه نمى توانستند دفن كنند. روز دگر داوود عليه السلام بر خاك بيت المقدس پا نهاد. روى بر خاك گذاشت و با صالحان بنى اسرائيل تضرع كرد و از خداى خواستند تا طاعون را از آنان دور سازد. خداوند رحمت كرد و دعاى داوود را اجابت كرد و عذاب را از آنان برداشت. جبرئيل عليه السلامآمد و گفت: به اين بندگان من بگو تا در شكر بيفزايند كه من به دعاى تو طاعون را از آنان برداشتم و خداوند مى فرمايد كه بر اين خاك مسجدى بنا كنيد و شما و فرزندان شما در آنجا به طاعت پردازيد و مرا ياد كنيد.
به ساخت مسجد خواستند مشغول شوند. در اين هنگام مردى صالح از بنى اسرائيل چون درويشى آمد تا آنان را بيازمايد از اين رو گفت: من در اينجا حقّى و ملكى دارم و اگر ملك من را بى رضاى من مسجد كنيد اين براى شما حلال نخواهد بود . گفتند: در اين زمين كسان بى شمارى حق داشته اند. همه رها كرده اند و به خدا بخشيده اند. تو نيز چنين كن . گفت: من محتاجم و بدين


داستان پيامبران (حضرت يوسف و سليمان)
130

بناى مسجد

اصحاب سيره گفته اند: از جمله آنچه جنيان براى سليمان بنيان نهادند، مسجد بيت المقدس بوده است. قصه آن چنين است:
خداوند بر آل ابراهيم چنان افزود كه شمار آنان را جز خدا كسى نمى دانست. نوبت به داوود رسيد، داوود پيامبر بنى اسرائيل بود و در روزگار وى آنان چنان فزونى گرفتند كه خود متعجب گشتند. تكبّر ورزيدند و ظلم و معصيت آغاز كردند. خداوند به داوود وحى كرد: اى داوود، من به پدر شما ابراهيم وعده دادم كه شمار فرزندان او را به حدى رسانم كه جز خود كسى بر آن آگاه نباشد وعده من به سبب آن بود كه ابراهيم فرزند خود، اسماعيل را تسليم ذبح كرد. من به اين وعده وفا كردم و اين نعمت بر شما تمام كردم. نعمتم را به كفران بدل كرديد، عصيان ورزيديد و به كثرت خود فخر كرديد و مغرور گشتيد و تكبر پيش گرفتيد. اينك بدان اى داوود، آنان را به يكى از اين سه بلا مبتلا مى كنم تا از آنان كاسته شود و غرور خود كنار نهند. اكنون آنان مى توانند از اين سه بلا يكى را برگزينند؛ سه سال بر آنان قحط و خشكسالى مسلط گردانم، سه ماه ميان آنان و دشمن آنان تخليه كنم و آنان را به دشمن وانهم يا سه روز بر آنان طاعون مسلط كنم .

  • نام منبع :
    داستان پيامبران (حضرت يوسف و سليمان)
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1384
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 123837
صفحه از 143
پرینت  ارسال به