روشنى رنگ و لطافت پوست و اندام در حدّى بود كه اگر سبزى مى خورد، سبزى از زير پوستش پيدا بود كه به گلوى او فرومى رفت و ساره نيز اين زيبايى را از حوا به ارث برده بود.
عبداللّه بن مسعود روايت كرده است كه حضرت رسول صلى الله عليه و آله وسلم فرمود كه جبرئيل عليه السلام پيغام آورد كه خداوند متعال مى گويد: «من زيبايى يوسف عليه السلام را از نورِ كرسى دادم و زيبايى تو را از نورِ عرش.» از برخى علما پرسيدند كه يوسف عليه السلامزيباتر بود يا محمد صلى الله عليه و آله وسلم؟ گفتند: در انسان هاى اوّلين يوسف و در انسان هاى آخرين محمد صلى الله عليه و آله وسلم.
و نيز از نشانه هاى يوسف عليه السلام علم تعبير خواب بود كه خواب را هرچه تعبير مى كرد، همان روى مى داد.
القصه، برادران يوسف با خود گفتند: يوسف و برادرش، بنيامين، نزد پدر از ما عزيزترند و پدر آنان را بيش از ما دوست دارد، در حالى كه ما بيشتر هستيم (ده نفر بودند). روشن است كه پدر ما گمراه شده و در اشتباه است. منظور آنان از «گمراهى» اشتباه در نظر و فكر و تدبير بود و نه گمراهى در دين. و برخى گفته اند كه منظور آنان از «ضلال» يا «گمراهى» فرط محبت يعقوب عليه السلام نسبت به يوسف عليه السلام بوده است.
آن گاه همگى با هم مشورت و چاره انديشى كردند و در نهايت گفتند: چاره آن است كه راهى پيدا كنيم و او را از پدر دور كنيم. يكى از آنان گفت: يوسف را بكشيد يا او را به سرزمينى دور ببريد تا پدر مطمئن شود كه ديگر او را نخواهد ديد و دلش با شما بماند. آن گاه پس از كشتن يوسف توبه كرده،