27
داستان پيامبران (حضرت يوسف و سليمان)

روشنى رنگ و لطافت پوست و اندام در حدّى بود كه اگر سبزى مى خورد، سبزى از زير پوستش پيدا بود كه به گلوى او فرومى رفت و ساره نيز اين زيبايى را از حوا به ارث برده بود.
عبداللّه بن مسعود روايت كرده است كه حضرت رسول صلى الله عليه و آله وسلم فرمود كه جبرئيل عليه السلام پيغام آورد كه خداوند متعال مى گويد: «من زيبايى يوسف عليه السلام را از نورِ كرسى دادم و زيبايى تو را از نورِ عرش.» از برخى علما پرسيدند كه يوسف عليه السلامزيباتر بود يا محمد صلى الله عليه و آله وسلم؟ گفتند: در انسان هاى اوّلين يوسف و در انسان هاى آخرين محمد صلى الله عليه و آله وسلم.
و نيز از نشانه هاى يوسف عليه السلام علم تعبير خواب بود كه خواب را هرچه تعبير مى كرد، همان روى مى داد.
القصه، برادران يوسف با خود گفتند: يوسف و برادرش، بنيامين، نزد پدر از ما عزيزترند و پدر آنان را بيش از ما دوست دارد، در حالى كه ما بيشتر هستيم (ده نفر بودند). روشن است كه پدر ما گمراه شده و در اشتباه است. منظور آنان از «گمراهى» اشتباه در نظر و فكر و تدبير بود و نه گمراهى در دين. و برخى گفته اند كه منظور آنان از «ضلال» يا «گمراهى» فرط محبت يعقوب عليه السلام نسبت به يوسف عليه السلام بوده است.
آن گاه همگى با هم مشورت و چاره انديشى كردند و در نهايت گفتند: چاره آن است كه راهى پيدا كنيم و او را از پدر دور كنيم. يكى از آنان گفت: يوسف را بكشيد يا او را به سرزمينى دور ببريد تا پدر مطمئن شود كه ديگر او را نخواهد ديد و دلش با شما بماند. آن گاه پس از كشتن يوسف توبه كرده،


داستان پيامبران (حضرت يوسف و سليمان)
26

سعادت مى خواندند و هرجا يوسف عليه السلام مى رفت، آن درخت نيز با او مى رفت.
آدم عليه السلام گفت: بار خدايا، اين كدام يك از فرزندان من است؟ جواب آمد: اى آدم، اين مرد به علت آنچه من به او خواهم داد، محسود بشر است. آدم پرسيد: خداوندا، چه چيزى به او خواهى داد؟ جواب شنيد: بهره اى تام از زيبايى و حُسن. آدم عليه السلام يوسف عليه السلام را در بر گرفت و چشمان وى را بوسيد و گفت: «لا تأسف يا بني و أنت يوسف؛ پسرم، افسوس مخور كه يوسف هستى.» پس اول كسى كه يوسف عليه السلام را ديد آدم عليه السلام بود.
و گويند يوسف عليه السلام در حُسن و زيبايى و نورانيت شبيه به آدم بوده است، پيش از آنكه از درخت ممنوعه بخورد و وقتى آدم از ميوه آن درخت خورد، آن نور از چهره اش رفت و خداوند آن نور را به يوسف عليه السلام داد.
و نيز گفته اند كه يوسف عليه السلام چنان زيبايى و نورى داشت كه در شب، صورت وى همچون روز مى درخشيد و رنگى سفيد و رويى زيبا و مويى پيچان و چشمانى درشت و ساقى ستبر و ساعدى قوى و دندان هايى خرد داشت و ميان باريك بود. بر گونه راستش خالى سياه و ميان دو چشمش علامتى سفيد داشت؛ گويى ماه تابان بود. به وقت خنديدن يا سخن گفتن از دندان هايش نور مى تافت و هيچ وصف كننده و مداحى نمى توانست او را آن چنان كه شايد و بايد، وصف كند.
گفته اند كه يوسف عليه السلام زيبايى اش را از جدّش اسحاق عليه السلام ارث برده بود و اسحاق عليه السلام از مادرش ساره، و خداوند متعال ساره را به صورت حورالعين آفريده بود، اگرچه صفا و روشنى حورالعين را نداشت. اما يوسف عليه السلاماز

  • نام منبع :
    داستان پيامبران (حضرت يوسف و سليمان)
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1384
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 136858
صفحه از 143
پرینت  ارسال به