بود، به يوسف عليه السلام گفت: هردوى شما مدعى هستيد. تو بر دعوى خود گواهى دارى؟ يوسف عليه السلام گفت: بله.
در اين كه گواه يوسف چه بوده است، اختلاف نظر وجود دارد. مفسّران گفته اند كودكى آنجا در گهواره بود يوسف عليه السلام گفت: گواه من اين كودك است كه در گهواره خوابيده. عزيز گفت: كودكى در گهواره چگونه گواهى دهد؟ يوسف گفت: او براى من گواهى خواهد داد. آنگاه پيش گهواره رفتند. يوسف عليه السلامگفت: اى كودك، هرچه ديدى بگو. به فرمان خدا آن كودك به سخن گفتن آمد و با زبانى شيوا گفت: اگر پيراهن يوسف از جلو پاره شده است، زن راست مى گويد و مرد دروغ گوست و اگر پيراهن يوسف از پشت پاره شده، زن دروغگوست و مرد راست مى گويد. از آنجا كه پيراهن يوسف از پشت پاره شده بود، عزيز به زليخا گفت: اين از جمله فريب هاى شما زنان است و شما مكر و فريب بسيار داريد.
در داستان ها آمده است كه پس از اينكه يوسف عليه السلام به پادشاهى رسيد و خداوند او را به پيغمبرى مبعوث كرد، روزى جبرئيل نزد يوسف نشسته بود. جوانى از خدمتكاران آشپزخانه وارد شد كه جامه اى كهنه پوشيده بود و يكى از وسايل آشپزخانه را در دست داشت و از مقابل يوسف گذشت جبرئيل عليه السلامگفت: اى يوسف، اين جوان را مى شناسى؟ گفت: نه. گفت اين كودكى است كه در گهواره براى تو گواهى داد. يوسف عليه السلام گفت: بنابراين حق او بر ما مسلم است. دستور داد كه او را آوردند و به جاى آن لباس ها خلعتى گرانبها به او پوشاند و او را وزير خود كرد.