خواهند انداخت و از ذليلان و خواران خواهد بود. آن زنان نيز سخن زليخا را در باره زندانى كردن يوسف تأييد كردند.
يوسف در زندان
يوسف عليه السلام از زنان روى برگرداند و با خداوند متعال مناجات كرد: اى پروردگار من، زندان را از آنچه آنان مرا به انجام آن دعوت مى كنند، دوست تر مى دارم و اگر به لطف خود مكر ايشان را از من بر نگردانى و مرا به حال خود رها كنى، من به خواسته ايشان ميل مى كنم و اگر لطف تو مرا در نيابد از زمره جاهلان باشم. خداوندِ سميع، دعاى او را اجابت كرد و كيد و مكر آنان را از او دور كرد. بدين سان كه مكر و حيله آنان را راه نجات يوسف قرار داد؛ پس از آنكه نشانه ها و دلايل يوسف را ديدند و با وجود اينكه فهميدند زليخا مجرم است، يوسف را زندانى كردند تا مردم اين گونه برداشت كنند كه يوسف گناهكار بوده است و زليخا بى گناه.
گفته اند كه دليل زليخا براى زندانى كردن يوسف، اين بود كه به شوهرش گفت: من او را به گناه دعوت كردم اما نمى توانم به هركس كه رسيدم عذر خود را شرح دهم. يا به من اجازه بده كه در ميان مردم روم و آشكارا عذر خود را براى همه توضيح دهم يا او را زندانى كن تا او هم درباره من با كسى سخن نگويد و مردم اين داستان را فراموش كنند. عزيز پيش ملك آمد و گفت: غلامى دارم كه گناهى مرتكب شده است. دستور بده تا او را به زندان اندازند.
پادشاه دستور داد تا يوسف را به زندان ببرند و همزمان دو جوان ديگر را