وصيت يعقوب عليه السلام
روايت كرده اند كه وقتى زمان مرگ يعقوب نزديك شد، فرزندان وى بر بالين او حاضر آمدند. يعقوب عليه السلام به يوسف عليه السلامگفت: اى يوسف، آيا مى دانى كه در دل من چه جايى دارى؟ من براى تو غم و اندوه زيادى تحمل كرده ام و خداوند متعال آن غم مرا به پايان برد و به شادى تبديل كرد و امروز هم روز جدايى من از توست و به سوى رحمت خدا مى روم و روح من نزد روح ديگر انبيا مى رود. پسرانت افرهيم و ميشا را پيش من آور تا آنان را به فضل و كرامتى اختصاص دهم كه جز براى آنان نباشد. يوسف عليه السلام آنان را آورد.
يعقوب عليه السلام گفت: من شما را (با آنكه فرزندزاده ايد) از جمله فرزندان خود قرار دادم تا در منزلت و ميراث مانند فرزندان من باشيد. سپس گفت: اى يوسف، دست هاى خود را پيش بياور و بر پهلوهاى من بگذار و مرا در آغوش گير كه من هم با پدر خود در بستر مرگ همين گونه وداع كردم. سپس گفت: وقتى مرا دفن كردى، پس از هشتاد روز مرا از آنجا بردار و پيش پدرم و جدم كه در يك قبر دفن شده اند ببر كه از آنها جدا نباشم. سپس به فرزندان و خويشاوندان گفت كه برويد و مرا با يوسف تنها گذاريد كه مى خواهم به او وصيتى كنم. آنان رفتند و او هرچه مى خواست به يوسف عليه السلام وصيت كرد و به او سفارش كرد كه اگرچه برادرانت با تو بد كردند، تو با آنان به خوبى رفتار كن. يوسف عليه السلاموصيت هاى او را پذيرفت و يعقوب عليه السلام از دنيا رفت. يوسف عليه السلام او را دفن كرد و پس از هشتاد روز دستور داد تا او را به زمين كنعان نزد قبر پدر و جدش، اسحاق و ابراهيم ـ عليهم الصلاة و السلام ـ منتقل كنند.
مفسّران گفته اند كه علت اين وصيت يعقوب عليه السلام آن بود كه او در مصر از