عداوت افكندى و تهمت ها نهادى و بهتانها افكندى. اما اميرالمؤمنين على عليه السلام عالم تر از همه جهانيان بود به جاى صلح و توقف و جاى حرب و خصومت.
و اما آنچه گفته است كه به نزديك رافضى ابوبكر همان و معاويه همان، بلى همان است ما مصلحت با وقت تعلق دارد.
و آنچه گفته كه به روز جمل بيست هزار مرد از افاضل كشته آمد، عجب است كه فراموش كرده است آن دعوى را كه در اوّل اين كتاب گفته است كه اگر على را مردانگى ظاهر شد در عهد رسول از معجزات رسول صلى الله عليه و آله بود، و بعد از آن عاجز و درمانده بود و هيچ ظفرى نيافت. آخر اينجا اعتراف نموده است كه بيست هزار مرد را از ناكثين به يك روز هلاك كرد، و از بغض على و عداوت او ايشان را افاضل الناس خوانده است، و نمى دانم كه از افاضل چگونه باشند جماعتى كه تيغ در روى امام كشند و او را دشنام دهند كه بانگ مى زدند و مى گفتند: (ألا إنّ أبا حسن قد أشرك) على مشرك شد تا اين همه باغيان مسلمان و بهشتى و از افاضل الناس باشند.
اما آنها كه گويند امام به نص بايد دون اختيار بدين قدر كافر و ملحد و رافضى باشند اى مسلمانان اگر منكران امامت ابوبكر رافضى باشند منكران امامت على چرا سنى و بهشتى باشند نه هر دو بر يك حد است كه آنچه رافضيان را لازم است در انكار امامت ابوبكر و عمر و طلحه و زبير و عايشه را هم چندان لازم است در انكار امامت على كه بيعت و اختيار در هر دو لازم است با آن دعوى نكنند يا دست از اين طريقه باز دارند كه هر دو دعوى به هم راست نيايد.
دست و خور از خميره هر دو برون نايد بهم و ايضاً ناصبى مذكور فصلى ديگر در ترويج مدعاى خود ايراد نموده و گفته كه: امامت و خلافت بيشتر به دو كار باز بسته است كه امامت را امام اعظم بر آن كار مى بايد.