151
شناخت نامه شيخ ابوالفتوح رازي ج2

عداوت افكندى و تهمت ها نهادى و بهتانها افكندى. اما اميرالمؤمنين على عليه السلام عالم تر از همه جهانيان بود به جاى صلح و توقف و جاى حرب و خصومت.
و اما آنچه گفته است كه به نزديك رافضى ابوبكر همان و معاويه همان، بلى همان است ما مصلحت با وقت تعلق دارد.
و آنچه گفته كه به روز جمل بيست هزار مرد از افاضل كشته آمد، عجب است كه فراموش كرده است آن دعوى را كه در اوّل اين كتاب گفته است كه اگر على را مردانگى ظاهر شد در عهد رسول از معجزات رسول صلى الله عليه و آله بود، و بعد از آن عاجز و درمانده بود و هيچ ظفرى نيافت. آخر اينجا اعتراف نموده است كه بيست هزار مرد را از ناكثين به يك روز هلاك كرد، و از بغض على و عداوت او ايشان را افاضل الناس خوانده است، و نمى دانم كه از افاضل چگونه باشند جماعتى كه تيغ در روى امام كشند و او را دشنام دهند كه بانگ مى زدند و مى گفتند: (ألا إنّ أبا حسن قد أشرك) على مشرك شد تا اين همه باغيان مسلمان و بهشتى و از افاضل الناس باشند.
اما آنها كه گويند امام به نص بايد دون اختيار بدين قدر كافر و ملحد و رافضى باشند اى مسلمانان اگر منكران امامت ابوبكر رافضى باشند منكران امامت على چرا سنى و بهشتى باشند نه هر دو بر يك حد است كه آنچه رافضيان را لازم است در انكار امامت ابوبكر و عمر و طلحه و زبير و عايشه را هم چندان لازم است در انكار امامت على كه بيعت و اختيار در هر دو لازم است با آن دعوى نكنند يا دست از اين طريقه باز دارند كه هر دو دعوى به هم راست نيايد.
دست و خور از خميره هر دو برون نايد بهم و ايضاً ناصبى مذكور فصلى ديگر در ترويج مدعاى خود ايراد نموده و گفته كه: امامت و خلافت بيشتر به دو كار باز بسته است كه امامت را امام اعظم بر آن كار مى بايد.


شناخت نامه شيخ ابوالفتوح رازي ج2
150

رافضى ابوبكر همان و معاويه همان و اتباع ابوبكر و معاويه يكى اند، بلكه معاويه به همه چيز از ابوبكر بيشتر بود به سپاه و هم به قبيله و هم به مال و هم به نسب و هم به جوانى، و چنان كه از بهر حق خود با اصحاب جمل كرد كه به يك روز بيست هزار از آن افاضل الناس با طلحه و زبير كشته آمدند، با ابوبكر و عمر نيز حرب بايستى كرد و حق خود را از دست نداد، خصوصاً كه منصوص بود از قبل خدا و رسول اين روز همان على بود، بلكه آن روز قوى تر بود كه ابوبكر به خلافت بنشست، زيرا كه على جوانتر بود و به عهد رسول نزديك بودند و هر چه رسول صلى الله عليه و آله در حق على گفته بود از نص عصمت در بن گوش و پيش ديده ها بود و تا سى سال برآمد بسى كارها فراموش شده باشد.
جناب شيخ فرموده اند كه جواب اين كلمات آن است كه آن كه گفته كه بايستى كه با ابوبكر و عمر همان كرد كه با معاويه كرد لازم نيست از چند وجه:
اوّل: آن كه آن روز قوت نداشت كه آن روز را قياس بايد به روزگار مصطفى كرد كه در اول بعثت از مكه به غار مى گريخت و به آخر كار تيغ و لشكر مى كشيد و فتح مكه مى كرد، و اگر نه پس بايست كه مصطفى فتح مكه در اول بعثت مى كرد تا در كار او شبهتى نماند.
ديگر آن كه اگر ابوبكر و عمر با وى همان كردند كه معاويه كرد از انكار فضل و تيغ در روى او كشيدن و مال مسلمانان مستهلك كردن و بر ضعفا ظلم كردن با ايشان همان خواستى كرد چون نكردند نكرد. و عجيب تر آن است كه اميرالمؤمنين عليه السلام در وقتى كه به اجماع امت خليفه بود با بغات و طغات حرب كرد، و مع هذا خواجه مجبر كه بعد از پانصد سال تصنيف نموده بر او تشنيع مى زند پس نعوذ باللّه اگر با ابوبكر و عمر خصومت كردى خواجه او را كافر و مبطل خواندى، و اگر چه در ذكر حرب جمل و صفين تقيه واژگونه مى كند آن وقت به تقيه حاجت نداشتى و زبان و قلم در ميدان

  • نام منبع :
    شناخت نامه شيخ ابوالفتوح رازي ج2
    تعداد جلد :
    3
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1384
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 99301
صفحه از 368
پرینت  ارسال به