153
شناخت نامه شيخ ابوالفتوح رازي ج2

مخلوقات است اظهار دعوت مى كند پدر خالد كه سيف اللّه سنيان است شكمبه ناقه اى بر پشتش مى نهد، و ابوجهل سنگ بر پايش مى زند، و پدر خال المؤمنين سنگ بر لب و دندان او مى زند، و چون اهل مكه به كشتن او جمع مى شوند او را به شب تاريك پنهان از خلق به غار مى گريزاند. و خداى تعالى بدان بايد حق بر حقداران نگاهدارد و انبياى خود را نصرت دهد و اولياى خود را زبون نكند همانا كه بر اصل و قاعده اى كه خواجه ناصبى مجبر آورده است، نه او خدايى را شايسته است و نه انبياء صلاحيت رسالت داشته باشند. و آنكه بدين عاجزى باشد خدايى را چگونه شايد و آن كه بدين خايفى و درماندگى باشد رسالت را چگونه لايق بود اگر نه آن توقف براى مصلحت باشد و امامت درجه سيم است كه امام مخلوق است نه خالق و ولى است منصب نبى ندارد اين توقف نيز براى مصلحت باشد؛ و اگرعجز باشد كه خالد دستار در گردن كند خود اينجا بيشتر باشد كه پدر خالد شكمبه ناقه اى بر پشت نهد، و اگر عجز باشد كه عثمان چوب بر سر زند و نزد خود كجا قوت و زهره آن داشت، عجز اينجا بيشتر باشد كه ابوسفيان سنگ بر لب و دندان زند و زد پس على با آن عجز امامت جمهور را نشايد، محمد با اين عجز رسالت جن و انس را نشايد، و اگر عجز و توقف به مصلحت نقصان امامت على كند، عجز و توقف همه انبيا در اوّل بعثت نقصان رسالت ايشان كند. پس اين تاوان اوّل خداى را باشد كه آن را كه از مكّه و مدينه و بيت المقدس پنهان مى بايد گريختن رسالت فرمايد، و ثانياً موسى و عيسى و محمد را باشد كه چون دانند كه به كارى قيام نتوانند كردن قبول كنند، و ثالثاً جبرئيل را باشد كه وحى به كسى آرد كه اهليت آن ندارد. پس به قول خواجه ناصبى هيچ يك از اين انبيا لايق رسالت نبوده اند. لخوفهم وعجزهم و خيفتهم والاّ چون در شأن ايشان رواست در شأن امام كه درجه او متراست روا بايد داشتن و دست از اين طريقه بد بى حجت و مذهب نامعقول گذاشتن.


شناخت نامه شيخ ابوالفتوح رازي ج2
152

اوّل: آن كه حق را به خداوند حق رساند و داد و انصاف قوى از ضعيف بستاند.
دوم: بدان بايد تا خويشتن بر خويشتن بتواند نگاه داشت پس به قول رافضى على خلافت را شايسته نباشد زيرا كه نه حق خود را نگاه توانست داشت و نه حق غيرى را توانست رسانيد، و نه قوت آن داشت كه سد ثغور اسلام كند و چون رافضى او را باسيرى و عاجزى و مظلومى و محرومى نهاده است كه عمر در بر شكم زنش تواند زدن، و ابوبكر حق او تواند بردن، و خالد دستار در گردن او تواند كرد، و عثمان چوب بر سر او تواند زدن، و معاويه با او حرب تواند كردن، و طلحه و زبير با او آن همه زشتيها توانند كرد. پس او بدين عجز و بدين حرمت امامت و رعايت جمهور اعظم چگونه تواند كردن و خداى تعالى چنان كس را قايم مقام رسول خود چون كند، و رسول او را وصى و خليفه چون نمايد، پس اين تاوان همه خداى راست اوّلاً و رسولش را ثانياً و هم على را ثالثاً كه تن بزد و فرمان خداى بجا نياورد يا مداهنه كرد.
و جناب شيخ در جواب او فرموده كه اوّلاً: مى گوييم معلوم است كه درجه خداى تعالى درجه وحدانيت است، و مثل و مانند و شريك او متصور نيست و جبن و خوف و مداهنه در حق خداى تعالى روا نباشد. و رسول و امام مخلوقند و حصول اين معانى در ايشان ممكن باشد پس گوييم چگونه روا باشد كه خداى تعالى قاهر و قادر و زنده و عالم مى بيند و مى داند كه موسى را كه فرستاده اوست از شهر مصر بدر مى كنند و از خوف تنها پاى برهنه مى گريزد، چنانكه در كتاب كريم خود از آن خبر داده كه «فَخَرَجَ مِنْها خائِفاً يَتَرَقَّبُ» و نمرود مخلوق عاجز دعوى خدايى مى كند، و خليل را به آتش مى اندازد و در خلاص او توقف مى نمايد، و چون زكريا بى گناه را مى كشند، و جرجيس معصوم را بدان حال مى كشند تأخير مى كند، و چون از خون يحيى و زكريا بى گناه عالم پر مى شود توقف مى كند، و چون جحودان دون به طلب مسيح مى آيند او را به شب پنهان از ايشان به آسمان مى برد، و چون محمد مصطفى صلى الله عليه و آله كه سيد همه

  • نام منبع :
    شناخت نامه شيخ ابوالفتوح رازي ج2
    تعداد جلد :
    3
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1384
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 91216
صفحه از 368
پرینت  ارسال به