ابوالفتوح خزاعى ۱ (خداى برايشان رحمت كناد) صاحب ترجمه نزد ۲ سيّدين علم الهدى مرتضى و برادرش رضى و شيخ ابوجعفر طوسى و مشايخ سالار و ابن البرّاج و كراجكى قرائت نمود (خداى برايشان همگى رحمت كناد) ۳ .
و ابن حجر عسقلانى نيز در لسان الميزان فصلى راجع به شرح احوال صاحب ترجمه مذكور داشته از قرار ذيل:
عبدالرّحمن بن احمد بن الحسين بن احمد بن ابراهيم بن الفضل بن شجاع
1.كذا فى الاصل يعنى در فهرست منتجب الدين چاپى، ص ۷. ولى در أمل الآمل، ص ۴۸۰ در همين مورد نقلاً از منتجب الدين بعد از كلمه خزاعى يك كلمه عنه نيز اضافه دارد و نصّه: و ابن اخيه الشّيخ الامام ابوالفتوح الخزاعى عنه رحمهم اللّه . و اين زيادتى به نظر به كلى غلط مى آيد چه ظاهر اين عبارت بنابراين زيادتى آن خواهد بود كه ابوالفتوح رازى بلاواسطه از مفيد نيشابورى روايت نموده و عصر او را درك كرده باشد و مرحوم حاجى ميرزا حسين نورى در مستدرك الوسائل، ج ۳، ص ۴۸۹، نيز به همين عقيده است و مفيد نيشابورى را در جزء مشايخ بلاواسطه ابوالفتوح رازى شمرده است. و اين فقره فوق العاده مستبعد به نظر مى آيد چه وفات مفيد نيشابورى به تصريح اين حجر چنان كه خواهد آمد در سنه ۴۴۵ بوده است و اگر اين تاريخ صحيح باشد عصر مفيد نيشابورى بسيار مقدم بر عصر مؤلف خواهد بود چه مؤلف عصر شيخ طوسى متوفى در سنه ۴۶۰ را ظاهرا درك نكرده بوده و هميشه به يك واسطه از او روايت مى نمايد پس به طريق اولى عصر مفيد نيشابورى متوفى در سنه ۴۴۵ را نبايد درك كرده باشد.
2.كذا صريحا واضحا فى فهرست منتجب الدين و أمل الآمل و نصّهما: «و قد قرأ على السيدين علم الهدى المرتضى و أخيه الرّضي و الشيخ أبي جعفر الطّوسي... الخ». و چنان كه ملاحظه مى شود اين عبارت صريح است در اين كه مفيد نيشابورى بلاواسطه از سيد بن مرتضى و رضى روايت نموده بوده و معاصر ايشان بوده است. و مقتضاى تاريخ وفات او كه به تصريح ابن حجر در سنه ۴۴۵ بوده نيز همين است ولى در روضات الجنات، ص ۱۸۴، معلوم نشد از روى چه مأخذى و شايد به اجتهاد خود در اين جا يك كلمه بالاسناد افزوده كه به كلى مغيّر معنى است ونصه: و هو] اى المفيد النيشابورى] يروى بالاسناد عن مشايخ أبيه الثّلاثه المتقدّمين] يعنى بهم المرتضى و الرّضى و الشّيخ الطّوسى] و عن ابن البرّاج... الخ كه مقتضاى اين علاوه آن خواهد بود كه مفيد نيشابورى به واسطه يا وسايطى از سيدين مرتضى و رضى روايت نموده بوده و عصر ايشان را درك نكرده بوده است و اين خلاف صريح عبارت منتجب الدين و أمل الآمل است چنان كه ملاحظه شد.
3.فهرست منتجب الدين، ص ۷؛ أمل الآمل، ص ۴۸۰.